کاشن

لغت نامه دهخدا

کاشن. [ ش َ ] ( اِخ ) جاشن و کاشن نام محلی بوده است در سیستان و منسوب بدان را کاشنی آورده اند و در این کتاب ( تاریخ سیستان ) باز هم مورد دارد لیکن معلوم نیست املای آن چگونه است و آیا با گاف فارسی یا کاف دیگر، چه کاف را در تعریب تبدیل بجیم کرده اند مثل کردو جرد و پهرک و فهرج و غیره. ( تاریخ سیستان ، حاشیه ص 20 ) : بسیار مردم بکشتند گبر و مسلمان و غارت کردند و بکاشن شدند، خانه کاشن حصار داشتند بستدند و گروهی مردم کشتند. ( تاریخ سیستان ص 369 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) نوعی انگدان که معطر است و در مناطق کوهستانی اروپای مرکزی میروید . گیاهی است دایمی که بارتفاع ۲ متر هم میرسد و شاخ و برگش کم و برگهایش سبز بریده بریده میباشد . گلهایش زرد مایل بسبز و میوه اش تخم مرغی است . ریشه اش خاکستری رنگ و نرم و خوشبو و تلخ مزه است و چون اندامهای این گیاه طعم ادویه یی دارند برای چاشنی اغذیه بکار میروند و در طب نیز برای زیاد کردن ادرار مصرف میشوند انجدان رومی انگدان رومی انگژد رومی لیفسطیقون . یا کاشن رومی . گیاهی است از تیر. چتریان که دو ساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد . برگهایش دارای بریدگیهای زیاد و رنگ گلهایش سفید یا قرمز است . این گیاه در اماکن خشک اروپای جنوبی میروید . ریشه اش در طب قدیم بعنوان دوای صرع تجویز میشده است حرای رومی سیسالیوس ساسالیوس سسالی .
محلی در سیستان

گویش مازنی

/kaashon/ خزه ی روی درخت

پیشنهاد کاربران

کاشن به معنی خانه دوست داشتنی
کا =دوست داشتن و شن= خانه
منبع:نام های باستانی استان میانه ( مرکزی ) . از مصطفی پاشنگ

بپرس