کاشته

/kASte/

مترادف کاشته: کشت، کشته، مزروع، غرس، نشانده

معنی انگلیسی:
sown, planted, what is sown

لغت نامه دهخدا

کاشته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) زراعت شده. ( ناظم الاطباء ). مزروع. مُزدَرَع. کشته. مغروس. مغروسه. نشانده. || زحمت کشیده. ( ناظم الاطباء ). || افراخته. رجوع به افراخته شود. || ( اِ ) تخم و بذر. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) زراعت شده فلاحت شده مزروع .

فرهنگ معین

(تِ ) (ص مف . ) زراعت شده ، نشانده .

فرهنگ عمید

۱. درختی که بر زمین نشانده شده.
۲. تخمی که زیر خاک کرده شده.

پیشنهاد کاربران

بپرس