[ویکی نور] کمال الدّین عبد الرزّاق بن احمد ابی الغنائم محمّد کاشانی(قاشانی یا کاشی)،عارف ایرانی تازی نویس(م 736 ه.)وی شاگرد و مرید نور الدّین عبد الصمد اصفهانی نطنزی و همدرس عزّ الدین محمود کاشانی صاحب مصباح الهدایه است. از زندگانی وی اطّلاع زیادی در دست نیست،همین اندازه می توان گفت که معاصر سلطان ابو سعید بهادر خان بوده است.حاجی خلیفه وفات او را در سال 730 ه. نوشته است،و آن اشتباه است،چه او مسلما پس از این سال زنده بوده،و کتاب شرح منازل السائرین خواجه عبد اللّه انصاری هروی را در سال 731 ه. به پایان برده است.
اهمّیّت عبد الرزّاق از دو جهت است یکی از جهت تألیفات عدیده یی که تاکنون برخی از آنها چاپ شده و برخی نشده؛جهت دوم این است که او شارح آثار و عقاید ابن عربی است و مذهب وحدت وجود یا همه خدایی او را رواج بخشیده است.
از آثار عمدۀ او لطائف الاعلام،تأویلات القرآن،اصطلاحات الصوفیّه،شرح فصوص الحکم محیی ابن عربی،و شرح منازل السائرین عبد اللّه انصاری است،امّا اینکه شرح تأئیّۀ ابن فارض را هم بدو نسبت داده اند،و حتی در مقدّمۀ اصطلاحات الصوفیّه، ناشر فاضل آن دکتر محمد کمال ابراهیم جعفر با آب و تاب از آن سخن گفته،چنانکه در شرح حال عزّ الدّین محمود کاشانی آوردیم،از او نیست بلکه از همدرس او یعنی صاحب مصباح الهدایه عزّ الدّین محمود است.و این مطلب را برای نخستین بار استاد مرحوم جلال الدّین همایی متوجّه شده و در مقدّمۀ مصباح ثابت کرده است.و دلیل بر درستی این مطلب که یاد کردیم این است که جامی در ضمن آثار عبد الرزّاق اشاره یی به این شرح تأئیّه نکرده،ولی آن را در ضمن آثار عزّ الدّین محمود کاشانی آورده است.
عبد الرزّاق با صوفیان معاصر خویش مکاتبه و مصاحبه و مناظره داشته،از جمله روزبهان بقلی را دیده و با او گفتار داشته است.
از جملۀ رویدادهای علمی زندگانی عبد الرزّاق کاشانی این است که با رکن الدوله علاء الدّوله سمنانی(وفات،736 ه.ق.)عارف،معاصر بوده و میان آن دو در مبحث وحدت وجود مکتوب هایی مبادله شده است،که جامی آنها را ثبت کرده است.خلاصۀ کلام این است که عبد الرزّاق طرفدار ابن عربی بود.هر چند که یکسره نیز تابع او نبود،و در تقسیمی که معمولا از متکلّمان اسلامی می کنند و آنها را به«اهل نقل»و«اهل عقل»و «اهل کشف»قسمت می کنند،او جانب اهل کشف را می گرفت.امیر اقبال سیستانی، ظاهرا از مریدان شیخ سمنانی،در راه سلطانیّه با شیخ کمال الدّین همراه شده بود، کمال الدّین از امیر اقبال پرسید که«شیخ تو در شأن محیی الدّین عربی و سخن او چه اعتقاد دارد؟»و او در جواب گفت«او را مردی عظیم الشأن می داند در معارف،امّا می فرماید که این سخن که حق را وجود مطلق گفته،غلط کرده!»عبد الرزّاق گفت«اصل همۀ معارف،خود این سخن است و از این بهتر سخنی نیست،عجب که شیخ تو این را انکار می کند وجملۀ انبیا و اولیا و ائمّه بر این مذهب بوده اند».امیر اقبال این سخن را به شیخ خود عرض کرد،و شیخ در جواب گفت«در جمیع ملل و نحل بدین رسوایی سخن کس نگفته است،و چون نیک باز شکافی مذهب طبیعیّه و دهریّه بهتر... از این عقیده است».
چنانکه گفتیم جامی هر دو نامه را نقل کرده،و در این دو نامه مطالب زیادی هست که هم روشنگر فرق میان دو جهان بینی عرفانی است و هم اشارات زیادی دارد به رجالی که کمال الدّین دیده،و هم میزان استفادۀ او را از اهل بیت-علیهم السلام-روشن می سازد.
اهمّیّت عبد الرزّاق از دو جهت است یکی از جهت تألیفات عدیده یی که تاکنون برخی از آنها چاپ شده و برخی نشده؛جهت دوم این است که او شارح آثار و عقاید ابن عربی است و مذهب وحدت وجود یا همه خدایی او را رواج بخشیده است.
از آثار عمدۀ او لطائف الاعلام،تأویلات القرآن،اصطلاحات الصوفیّه،شرح فصوص الحکم محیی ابن عربی،و شرح منازل السائرین عبد اللّه انصاری است،امّا اینکه شرح تأئیّۀ ابن فارض را هم بدو نسبت داده اند،و حتی در مقدّمۀ اصطلاحات الصوفیّه، ناشر فاضل آن دکتر محمد کمال ابراهیم جعفر با آب و تاب از آن سخن گفته،چنانکه در شرح حال عزّ الدّین محمود کاشانی آوردیم،از او نیست بلکه از همدرس او یعنی صاحب مصباح الهدایه عزّ الدّین محمود است.و این مطلب را برای نخستین بار استاد مرحوم جلال الدّین همایی متوجّه شده و در مقدّمۀ مصباح ثابت کرده است.و دلیل بر درستی این مطلب که یاد کردیم این است که جامی در ضمن آثار عبد الرزّاق اشاره یی به این شرح تأئیّه نکرده،ولی آن را در ضمن آثار عزّ الدّین محمود کاشانی آورده است.
عبد الرزّاق با صوفیان معاصر خویش مکاتبه و مصاحبه و مناظره داشته،از جمله روزبهان بقلی را دیده و با او گفتار داشته است.
از جملۀ رویدادهای علمی زندگانی عبد الرزّاق کاشانی این است که با رکن الدوله علاء الدّوله سمنانی(وفات،736 ه.ق.)عارف،معاصر بوده و میان آن دو در مبحث وحدت وجود مکتوب هایی مبادله شده است،که جامی آنها را ثبت کرده است.خلاصۀ کلام این است که عبد الرزّاق طرفدار ابن عربی بود.هر چند که یکسره نیز تابع او نبود،و در تقسیمی که معمولا از متکلّمان اسلامی می کنند و آنها را به«اهل نقل»و«اهل عقل»و «اهل کشف»قسمت می کنند،او جانب اهل کشف را می گرفت.امیر اقبال سیستانی، ظاهرا از مریدان شیخ سمنانی،در راه سلطانیّه با شیخ کمال الدّین همراه شده بود، کمال الدّین از امیر اقبال پرسید که«شیخ تو در شأن محیی الدّین عربی و سخن او چه اعتقاد دارد؟»و او در جواب گفت«او را مردی عظیم الشأن می داند در معارف،امّا می فرماید که این سخن که حق را وجود مطلق گفته،غلط کرده!»عبد الرزّاق گفت«اصل همۀ معارف،خود این سخن است و از این بهتر سخنی نیست،عجب که شیخ تو این را انکار می کند وجملۀ انبیا و اولیا و ائمّه بر این مذهب بوده اند».امیر اقبال این سخن را به شیخ خود عرض کرد،و شیخ در جواب گفت«در جمیع ملل و نحل بدین رسوایی سخن کس نگفته است،و چون نیک باز شکافی مذهب طبیعیّه و دهریّه بهتر... از این عقیده است».
چنانکه گفتیم جامی هر دو نامه را نقل کرده،و در این دو نامه مطالب زیادی هست که هم روشنگر فرق میان دو جهان بینی عرفانی است و هم اشارات زیادی دارد به رجالی که کمال الدّین دیده،و هم میزان استفادۀ او را از اهل بیت-علیهم السلام-روشن می سازد.