کاسه گرفتن. [ س َ / س ِگ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) کاسه نواختن. کاسه زدن : و تمامت پادشاه زادگان و نوینان بر موافقت او جوک زدند، باتو کاسه گرفت وخانیت را در محل خود قرار داد. ( جهانگشای جوینی ). ساقی بصوت این غزلم کاسه میگرفت میگفتم این سرود و می ناب میزدم.
حافظ.
در این کاسه گفتن ایهام بشراب خوردن هم هست ولی کاسه گرفتن در اصل همان نواختن کاسه است. رجوع به کاسه وکاسه زدن و کاسه گاه و کاسه گر و کاسه نواز در ذیل کلمه آهنگ شود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - نواختن کاسه ۲ - ضرب گرفتن : ( ساقی بشوق این غزلم کاسه میگرفت میگفتم این سرود و می ناب می زدم ) . (حافظ ) ۳ - سرودن و نواختن کاسه گر خواندن نوای کاسه گر : [ حالت سرو چنانست که ذوقی دارد نفس بلبل و آن دبدب. کاسه گری ] . ( نجیب جرفادقانی ) ۴ - ( اسم ) کار خانه و دکانی که در آن کاسه و بشقاب و آوندهای چینی سازند . یا فوت کاسه گری . دقایق یک فن رموز یک هنر . یا بلند بودن ( دانستن ) فوت کاسه گری . وارد بودن به دقایق امری آگاهی از پیچ و خم های عملی .
فرهنگ معین
( ~ . گِ رِ تَ ) (مص ل . ) کنایه از: ۱ - شراب ریختن . ۲ - ادای احترام و تهنیت کردن .