کاسه شدن. [ س َ / س ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از کوشیدن و تلاش نمودن باشد. || گوژ شدن و خمیده گردیدن. ( برهان ) : بر آهن اگر دوش زندشیشه عهدم ازحلبی آن کاسه شود پهلوی سندان.
ظهوری ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - کوژ شدن خمیده گشتن . ۲ - کوشیدن تلاش کردن .
فرهنگ معین
( ~ . شُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - کوژ شدن ، خمیده گشتن . ۲ - کنایه از: کوشیدن ، تلاش کردن .