کاست گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) ضعیف شدن. از تن خرد شدن : پس نه مقری تو که ملک خدای هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست.ناصرخسرو.شکر است آب نعمت و نعمت نهال اوست بی آب خوش نهال نگیرد مگرکه کاست.ناصرخسرو.
( مصدر ) خرد شدن ضعیف گشتن : [ پس نه مقری تو که ملک خدای هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست ] . ( ناصر خسرو )