کاسانه

لغت نامه دهخدا

کاسانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) مرغی است سبزرنگ در خوزستان بسیار بود. ( لغت نامه اسدی ). کاسکینه. کاسکه. مرغکی باشد سبزرنگ بسرخی مایل و در ولایت خوزستان بسیار است. ( برهان ). مرغی است سبزرنگ بسیارخوار پرشهوت و در میان مرغان بصفت خوک است در چارپایان. گویند در خوزستان بسیار است و آن را سبزک نیزگویند و به عربی شقراق خوانند. ( انجمن آرا ). قُطرُب. گمان میکنم کاسانه زغن و غلیواژ باشد :
چند پوئی بگرد عالم چند؟
چند کوبی طریق پویائی ؟
ز آنکه از بهر قوت شهوت
همچو کاسانه می نیاسایی.
عمعق بخارائی.

فرهنگ عمید

پرنده ای حرام گوشت کوچک تر از کبوتر، با پرهای سبزرنگ، سبزک، سبزقبا، سبزگرا، کلاغ سبز، کاسکینه: چند پویی به گرد عالم چند / چند کوبی طریق پویایی زآنکه از بهر قوت و شهوت نَفْس / همچو کاسانه می نیاسایی (عمعق: ۲۰۱ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس