کارگردان ( به انگلیسی: Film director ) اصلی ترین عامل تبدیل شدن یک فیلم نامه به یک فیلم سینمایی یا فیلم تلویزیونی است. به همین دلیل است که همواره یک اثر تصویر متحرک را به نام کارگردان آن می شناسند.
مهم ترین کاری که یک کارگردان در جریان ساخت یک اثر تصویر متحرک انجام می دهد حفظ تم اصلی کار در طی مراحل سه گانهٔ پیش تولید، تولید و پس تولید است. کارگردان پس از مطالعهٔ فیلم نامه آن را خرد کرده و به قطعات کوچکی به نام سکانس، صحنه و پلان تبدیل می کند و متنی با عنوان دکوپاژ تهیه می کند. این متن دستورالعملی است برای همهٔ عوامل سازندهٔ فیلم که در آن تمامی جزئیات پلان از قبیل زاویه دوربین، اندازه نما، حرکت و گفتار هنرپیشه، نور، زمان، مکان و… نوشته شده اند. کارگردان باید به اصول و قواعد تمامی مراحل تولید مسلط باشد تا به خوبی بتواند گروه را رهبری کند و به نتیجهٔ مطلوب برساند.
اصول قاب بندی، ریتم، تداوم حرکت، صدا و تصویر از جمله قواعدی هستند که کارگردان برای دکوپاژ به کار می گیرد. این قواعد هنری برخلاف اصول علوم طبیعی چندان ثابت و غیرقابل تغییر نیستند؛ بلکه حاصل تجربیات و ترجیحات کارگردانان پیشین بوده و بر اساس نوع نگرش و سبک هنری فیلم ساز متغیر می باشند.
از جمله مهم ترین کارگردان های اثرگذار جهان می توان از ژرژ ملیس فرانسوی پدر سینمای داستانی نام برد که ساخت اولین فیلم های داستانی تاریخ سینما در ژانر علمی تخیلی توسط او صورت گرفت. همچنین فیلم سازان مطرح آمریکایی همچون ادوین پورتر و دیوید گریفیث از جمله کارگردان هایی بودند که به پیشرفت تدوین فیلم کمک به سزایی کرده اند. کارگردان های روسی نیز برای نخستین بار تئوری فیلم سازی را شکل دادند که در این خصوص می توان از جنبش مونتاژ شوروی و دو کارگردان مطرح آن، وسولد پودوفکین و سرگئی آیزنشتاین نام برد. پودوفکین با آزمایش های مونتاژی خود سعی کرد نشان دهد که با امکانات مونتاژ می توان واقعیت را جعل کرد. در این نوع مونتاژ معمولاً ایدئولوژی و اصول فیلم ساز به عنوان اصل قرار گرفته و سعی در نمایش آن می شود. در شیوهٔ پودوفکین، فیلم یک رویداد تأثیرگذارتر و جان دارتر از خود رویداد واقعی به نظر می رسد. برای همین پودوفکین نوع نگاهش را به سینما مونتاژ انفجاری نامید. آیزنشتاین برخلاف پودوفکین بر این باور بود که مونتاژ وصل کردن منطقی نماها نیست تا داستانی تعریف شود. بلکه تدوین، تصادم نماهاست. آیزنشتاین نه در جست وجوی بیننده ای منفعل بلکه در جست وجوی بیننده ای خلاق بود؛ بیننده ای که بتواند در تکمیل اثر هنری نقشی فعال ایفا کند و به سفیدخوانی اثر هنری بپردازد. منظور از سفیدخوانی معنایی است که بیننده از طریق تجزیه و تحلیل فیلم به آن می افزاید؛ معنایی که به ظاهر در فیلم موجود نیست اما به وسیله تحلیل فیلم می توان به آن پی برد. آیزنشتاین معتقد بود برای رسیدن به سینمایی اثرگذار می توان از عناصر زیر در مونتاژ تصاویر استفاده کرد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفمهم ترین کاری که یک کارگردان در جریان ساخت یک اثر تصویر متحرک انجام می دهد حفظ تم اصلی کار در طی مراحل سه گانهٔ پیش تولید، تولید و پس تولید است. کارگردان پس از مطالعهٔ فیلم نامه آن را خرد کرده و به قطعات کوچکی به نام سکانس، صحنه و پلان تبدیل می کند و متنی با عنوان دکوپاژ تهیه می کند. این متن دستورالعملی است برای همهٔ عوامل سازندهٔ فیلم که در آن تمامی جزئیات پلان از قبیل زاویه دوربین، اندازه نما، حرکت و گفتار هنرپیشه، نور، زمان، مکان و… نوشته شده اند. کارگردان باید به اصول و قواعد تمامی مراحل تولید مسلط باشد تا به خوبی بتواند گروه را رهبری کند و به نتیجهٔ مطلوب برساند.
اصول قاب بندی، ریتم، تداوم حرکت، صدا و تصویر از جمله قواعدی هستند که کارگردان برای دکوپاژ به کار می گیرد. این قواعد هنری برخلاف اصول علوم طبیعی چندان ثابت و غیرقابل تغییر نیستند؛ بلکه حاصل تجربیات و ترجیحات کارگردانان پیشین بوده و بر اساس نوع نگرش و سبک هنری فیلم ساز متغیر می باشند.
از جمله مهم ترین کارگردان های اثرگذار جهان می توان از ژرژ ملیس فرانسوی پدر سینمای داستانی نام برد که ساخت اولین فیلم های داستانی تاریخ سینما در ژانر علمی تخیلی توسط او صورت گرفت. همچنین فیلم سازان مطرح آمریکایی همچون ادوین پورتر و دیوید گریفیث از جمله کارگردان هایی بودند که به پیشرفت تدوین فیلم کمک به سزایی کرده اند. کارگردان های روسی نیز برای نخستین بار تئوری فیلم سازی را شکل دادند که در این خصوص می توان از جنبش مونتاژ شوروی و دو کارگردان مطرح آن، وسولد پودوفکین و سرگئی آیزنشتاین نام برد. پودوفکین با آزمایش های مونتاژی خود سعی کرد نشان دهد که با امکانات مونتاژ می توان واقعیت را جعل کرد. در این نوع مونتاژ معمولاً ایدئولوژی و اصول فیلم ساز به عنوان اصل قرار گرفته و سعی در نمایش آن می شود. در شیوهٔ پودوفکین، فیلم یک رویداد تأثیرگذارتر و جان دارتر از خود رویداد واقعی به نظر می رسد. برای همین پودوفکین نوع نگاهش را به سینما مونتاژ انفجاری نامید. آیزنشتاین برخلاف پودوفکین بر این باور بود که مونتاژ وصل کردن منطقی نماها نیست تا داستانی تعریف شود. بلکه تدوین، تصادم نماهاست. آیزنشتاین نه در جست وجوی بیننده ای منفعل بلکه در جست وجوی بیننده ای خلاق بود؛ بیننده ای که بتواند در تکمیل اثر هنری نقشی فعال ایفا کند و به سفیدخوانی اثر هنری بپردازد. منظور از سفیدخوانی معنایی است که بیننده از طریق تجزیه و تحلیل فیلم به آن می افزاید؛ معنایی که به ظاهر در فیلم موجود نیست اما به وسیله تحلیل فیلم می توان به آن پی برد. آیزنشتاین معتقد بود برای رسیدن به سینمایی اثرگذار می توان از عناصر زیر در مونتاژ تصاویر استفاده کرد.
wiki: کارگردان فیلم