ز لشکر گزین کرد پس بخردان
جهاندیده و کارکرده ردان.
فردوسی.
چنین گفت بهرام کای مهتران جهاندیده و کارکرده سران.
فردوسی.
جهاندیده وکارکرده دو مردبرفتند و جستند جای نبرد.
فردوسی.
|| جنگ دیده. نبرد آزموده : بیاورد لشکر ده و دو هزار
جهاندیده و کارکرده سوار.
فردوسی.
|| مستعمل. معمول.