کارول جروم ( به انگلیسی: Carole Jerome ) اهل کشور کانادا، نویسنده، روزنامه نگار و خبرنگار شبکه سی بی سی نیوز و همچنین نامزد سابق صادق قطب زاده می باشد. [ ۱] وی یکی از افراد حاضر در هواپیمای ایرباس حامل سید روح الله خمینی در مسیر بازگشت به ایران بود. [ ۲]
او مدتی پس از اعدام صادق قطب زاده کتابی به نام “مردی در آینه” نوشت که روایت سرگذشت زندگی او با دوست پسرش صادق قطب زاده پیرامون حوادث پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران است. او در بخشی از خاطراتش چنین می گوید[ ۴] :
«صادق می دانست که به سراغش خواهند آمد. به او گفتم: من و دوستانم تو را از کشور خارج خواهیم کرد. اما او جواب داد: نه. این انقلاب کابوسی بود که من برای این ملت رقم زدم. من مقصر هستم. می مانم و با سرنوشتم روبرو می شوم. وقتی که سوار ماشین شد که برود، هرگز نمیدانستم که دیگر او را نخواهم دید. باور نمی کردم که خمینی پسر خود را خواهد کشت. »
جروم در این کتاب ماجرای عشقی خود با قطب زاده را اینطور تعریف می کند: «در همان نظر اول عاشق قطب زاده شدم. او خیلی جذاب و کاریزماتیک بود. »
او اولین تماس خود و قطب زاده را نیز اینگونه توصیف می کند: «صدایش به شدت آزار دهنده و نرم بود؛ صدای مردی چرب زبان! هیچ تمایلی برای صحبت با این مرد روغن مار فروش خاورمیانه ای نداشتم اما برای کارم ناچار بودم!»
او در مورد دیدگاه قطب زاده درباره حکومت چنین می گوید:
قطب زاده یک جمهوری مدرن را متصور بود که بر اساس اصول اخلاقی اسلام هدایت شود و همواره می خواست این را اثبات کند که اسلام یک نیروی پیشروی در حال تغییر است. او و بسیاری از افراد انقلابی انتظار داشتند که خمینی یک پیشوای اخلاقی فراگیر باشد، و نه یک رهبر سیاسی مطلق.
و بعد روزی را به خاطر می آورد که هردو فهمیدند این اتفاق نمی افتد. [ ۳]

این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاو مدتی پس از اعدام صادق قطب زاده کتابی به نام “مردی در آینه” نوشت که روایت سرگذشت زندگی او با دوست پسرش صادق قطب زاده پیرامون حوادث پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران است. او در بخشی از خاطراتش چنین می گوید[ ۴] :
«صادق می دانست که به سراغش خواهند آمد. به او گفتم: من و دوستانم تو را از کشور خارج خواهیم کرد. اما او جواب داد: نه. این انقلاب کابوسی بود که من برای این ملت رقم زدم. من مقصر هستم. می مانم و با سرنوشتم روبرو می شوم. وقتی که سوار ماشین شد که برود، هرگز نمیدانستم که دیگر او را نخواهم دید. باور نمی کردم که خمینی پسر خود را خواهد کشت. »
جروم در این کتاب ماجرای عشقی خود با قطب زاده را اینطور تعریف می کند: «در همان نظر اول عاشق قطب زاده شدم. او خیلی جذاب و کاریزماتیک بود. »
او اولین تماس خود و قطب زاده را نیز اینگونه توصیف می کند: «صدایش به شدت آزار دهنده و نرم بود؛ صدای مردی چرب زبان! هیچ تمایلی برای صحبت با این مرد روغن مار فروش خاورمیانه ای نداشتم اما برای کارم ناچار بودم!»
او در مورد دیدگاه قطب زاده درباره حکومت چنین می گوید:
قطب زاده یک جمهوری مدرن را متصور بود که بر اساس اصول اخلاقی اسلام هدایت شود و همواره می خواست این را اثبات کند که اسلام یک نیروی پیشروی در حال تغییر است. او و بسیاری از افراد انقلابی انتظار داشتند که خمینی یک پیشوای اخلاقی فراگیر باشد، و نه یک رهبر سیاسی مطلق.
و بعد روزی را به خاطر می آورد که هردو فهمیدند این اتفاق نمی افتد. [ ۳]


wiki: کارول جروم