کارورز. [ کارْ وَ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) کارقبول کننده. کارگر : یکی کارورز و دگر گرزدار سزاوار هر کس پدید است کار.
فردوسی.
|| دانشجویی که امتحان مسابقه را گذرانده و در بیمارستان بدستور سرپزشک کار میکند. ( فرهنگستان ).
فرهنگ فارسی
کار آموز، کسی که مشغول آموختن یاتمرین کردن کاری است کارگر ( صفت ) ۱ - آنکه بکاری اشتغال دارد کار کن کار گر : [ یکی کار ورز و دگر گرز دار سزا وار هر کس پدیدست کار ] . ۲ - دانشجوی پزشکی که امتحان مسابقه را گذرانده در بیمارستان بدستور سر پزشک کار میکند انترن
فرهنگ معین
(وَ ) (ص فا. ) ۱ - آن که به کاری اشتغال دارد، کارکن . ۲ - دانشجوی پزشکی که در بیمارستان به دستور سرپزشک کار می کند، انترن .