کارل پوپر

پیشنهاد کاربران

من هیچ چیز نمی دانم ، تو هیچ چیز نمی دانی، او هم هیچ چیز نمیداند و ما هیچ چیز نمی دانیم. پس از سقراط که به نادانی خویش اعتراف کرد، ابراز نادانی و تواضع و فروتنی کارل پوپر در مقابل دانش قابل تحسین می باشد. در این رابطه میتوان به عبارت ( دوبیتی ) زیر توجه داشت :
...
[مشاهده متن کامل]

همه چیز را همهگان دانند و همهگان هنوز ز مادر نزائیده اند.
در مورد ترک عادت دم فرو بستن و سر فرود آوردن در مقابل مردان بزرگ؛ میتوان بیان داشت که پیشینیان بزرگوار در حیطه های مختلف را نباید به غول تبدیل کنیم بلکه آنان را مانند کودکانی به پنداریم که هرکدام در اعصار خویش و به اندازه وسع و توانایی فردی و تاریخی؛ حروف و کلمات و الفاظ و عبارات و جملات تلخ و شیرنی را بر زبان جاری نموده و اثراتی را از خود به ارث گذاشته اند. اگر آنها را بیش از حد بزرگ بدانیم، آنگاه تمیز دادن جنبه های دوگانه متضاد تلخی و شیرینی ؛ درستی و نادرستی ؛ راستی و ناراستی ؛ حقیقی و غیر حقیقی ؛ بله یا خیر و یا سره از ناسره در کلام شریف به ارث رسیده آنان برایمان مشکل خواهد شد و بخصوص اگر کلام مبارک عده قلیلی از آنان را نازل شده از آسمان و از طرف خداوند به پنداریم و با اصل ابطال ناپذیری بیانات متافیزکی روبرو شویم. گویا پوپر در طول عمر پربار خویش بطور مستقیم دین و خدا را مورد بررسی و پرداخت قرار نداده باشد. یکی از علل های این بی توجهی و یا نادیده انگاری، میتواند این باشد : سهل انگاری و اشتباه پیشینیان فلسفی و خود وی که موفق نشده اند، مفهوم خدا را از اسارت و انحصار ناحق و ناروای دین و مذهب نجات دهند و دین و خدا را بصورت یک زوج تفکیک ناپذیر نه پندارند که گویاش ناف هردوی آنها از آسمان برای همدیگر بریده باشد، بلکه ادیان و آئین ها را هرکدام فقط یک زاویه دید کودکانه طایفه ای و قبیله ای و قومی در اوایل بیداری تاریخی فهم و عقل انسان در نظر بگیرند. همچنین ادعای وراثت نمایندگی و شناخت دانش و قدرت و حکمت و رحمت و عشق و صبر مطلق و بیکران خداوند توسط الاهیات دینی را باطل اعلام کنند و این وظیفه را به عهده فلسفه علمی واگذار کنند.
پس از این مقدمه کوتاه به چند نکته از نظام فکری پوپر اشاره می کنم . این حقیر حدود دو یا سه ساعت بطور گذرا در چند سایت فارسی زبان و سایت ویکیپدیا به زبان آلمانی نگاهی کوتاه به شرح حال زندگی و بیانات مختصری از جهان بینی او آشنا گردیدم، لذا اشارات این حقیر هم کوتاه و مختصر می باشد.
جهان گرایشی و باز از دیدگاه پوپر :
به جای جهان گرایشی در " افسانه نوین آفرینش " میتوان از الفاظ ترکیبی زیر استفاده کرد : گرایش های هفتگانه و بیشمار محتوای این جهان و محتوای جهان های موازی و بیشمار بطور همسان و همزمان.
در مورد باز بودن جهان : محیط و مرز این جهان و کلیه جهان ها بطور کامل مسدود و نفوذ ناپذیرند، اما محتوای آنها باز می باشند و باز بودن ؛ نه تنها به معنای رسیدن به کثرت تام و تمام و به وقوع پیوستن و تحقق یافتن کلیه امکانات می باشد، بلکه تحول حالت کلی فعلی محتوای جهان به حالت های کلی بیشمار دیگر . و چنین تحولات کلی بدون وقوع قیامت ها یا مه بانگ های هفتگانه متوالی و بیشمار محال و غیر ممکن می باشند. این کثرات های متوالی در سیر نزولی و صعودی هستی همیشه بین دو حد پایین و بالا ، یعنی از حالت نقصان کامل تا حالت کمال ایده آل ( بهشتی ) به ظهور می رسند و به فعلیت در می آیند. یک تاس هفت سطحی را در نظر بگیریم که سطوح آن مربع باشند. بجای اینکه روی سطوح ، اعداد یک تا هفت را درج کنیم، میتوانیم به ترتیب تصوایر زیر را روی سطوح هفتگانه بکشیم : مرد - زن ( یک مرد روی یک سطح و یک زن روی سطح دیگر هردو با بدن های مادی ) ؛
مرد - زن ( یک مرد روی یک سطح و یک زن روی سطح دیگر هردو با بدن های روحی ) ؛ روی سه سطح باقی مانده به ترتیب دو مرد دو قلو و همسان - دو زن دوقلو و همسان و یک زن ومرد دوقلو و همسان و هر سه زوج دوقلو با بدن های روحی. پس از اتمام این کار مفید هنری، آنگاه می توانیم تاس را روی تخته نرد و یا میز و یا روی زمین به هوا بیندازیم و شاهد فرود آمدن و نشستن آن باشیم. هرکدام از سطوح با احتمال 1/7 در صد رو به بالا خواهند بود. البته نه بطور کاملا عمودی بلکه تا اندازه ای متمایل به راست یا چپ و جلو و عقب . یا می توان از یک تاس معمولی شش سطحی استفاده کرد. در این حالت یک زن و یا مرد مادی روی یکی از سطوح هفتگانه حذف میگردد و آنرا میتوان همین زن یا مرد واقعی دانست که به ظهور رسیده اند و شش تا تصویر دیگر همان گرایشات شش گانه پنهانی جهان می باشند که در انتظار به ظهور رسیدن به سر می برند. اگر از تاس شش سطحی استفاده کنیم، آنگاه به دو تاس نیاز خواهیم داشت ؛ یکی زنانه و دیگری مردانه. اما تاس هفت سطحی برای هردو جنسیت یکی می باشد. اما طوریکه اطلاع داریم انشتین بر این باور بود که خداوند، تاس نمی اندازد. لذا زمانیکه مشغول بازی با تاس هفت سطحی شدیم ، اگر مرد بودیم باید با مهارت و هنر مندی تام و کامل تاس را طوری رها کنیم که حتما آن سطح رو به بالا بنشیند که تصویر یک مرد مادی روی آن ترسیم گردیده است و اگر زن بودیم تصویر زن مادی .
و اگر با تاس شش سطحی مشغول بازی شدیم ، همان مهارت و هنرمندی بالا را به خرج دهیم و اگر مرد بودیم باید روی آن سطحی که رو به بالاست ، حتما تصویر یک زن مادی و اگر زن بودیم حتما تصویر یک مرد مادی از آب در آید. در این باره جای هیچگونه نگرانی نیست، زیرا قادر متعال طوری همه چیز را از پیش تعیین و تنظیم کرده است ، که تاس هفت سطحی جهانی با گرایشات هفتگانه ( در حال حاظر یکی آشکار و پیدا و شش تا نهفته و پنهان و ناپیدا ) هر بار با یک جهش کوانتایی از این سوی به آن سوی با عبور از دریچه داغ و سوزان تکینگی فیزیکی قِل می خورد و در آن سوی، همان سطحی رو به بالا خواهد بود که باید باشد و نه سطحی دیگر.
نفی علیت و عدم تعیّن و تیّقن پیش بینی فرود آمدن قدم های طبیعت در آینده از دیدگاه تفسیر کپنهاکی تئوری مکانیک کوانتایی :
بر اساس اصل عدم قطعیت هایزنبرگ، یک مشاهده گر واحد نمی تواند بطور همزمان هر دو روی یک سکه را مشاهده کند. اگر یک آینه را در پشت سکه قرار دهد، آینه باید کاملا بطور عمودی ایستاده باشد، طوریکه سکه جلوی دید افقی مشاهده گر را بگیرد و مانع مشاهده تصویر آن روی سکه در آینه شود. اگر اینه کج قرار داده شود، آنگاه تصویر رویئت شده دیگر عمودی نخواهد بود. یا اینکه یک مشاهده گر واحد نمیتواند بطور همزمان مکان و سرعت ( البته بجای سرعت، ایمپولس و یا ضربه: حاصلضرب جرم در سرعت ) یک الکترون را اندازه گیری کند. برای رفع این مشکل می تواند از دستیار خود تقاضای کمک کند. یکی از آنها بطور دقیق مکان را و دیگری همزمان بطور دقیق سرعت الکترون را اندازه بگیرند و پس از اتمام آزمایش نتیجه اندازه گیری را کنار هم روی یک برگ کاغذ یادداشت کنند. البته این دو مشاهده گر جسور و باهوش با یک مشکل بنیادی دیگری همیشه مواجه خواهند بود و آن اینکه با چه وسیله و یا ابزار فیزیکی این آزمایش را انجام دهند که در حین اندازه گیری مزاهم حال و هوای الکترون نگردند. بهر حال اصل عدم قطعیت یک اصل ذاتی طبیعت نمی باشد و مقدار میانگین نتایج اندازه گیری چندین آزمایش متوالی همان معین بودن پیش بینی آینده آزمایش که از پیش تئوری وقوع آنرا محاسبه نموده است می باشد. علت اولیه یا علت العلل از آغاز تاکنون و تا پایان سفر همیشه با معلول در فاصله زمانی و مکانی در ابعاد پلانک بوده و هست و خواهد بود و معلول هیچگاه نمی تواند از علت پیشی بگیرد. بنابر این بعضی فلاسفه علمی که بر اساس اصل عدم قطعیت هایزنبرگ به این نتیجه می رسند که تئوری مکانیک ذرات و امواج که این همه کاربرد وسیع صنعتی در عمل برای انسان به ارمغان آورده است، از اصل علیت تبعیت نمیکند و یا نمیتوان آینده را بطور صد در صد پیش بینی کند، مرتکب بهانه گیری های کودکانه می شوند. پیش بینی آینده کل جهان وظیفه فلسفه علمی می باشد و نه وظیفه علم. فلسفه علمی تا نتواند دانش و قدرت مطلق و طرح مطلق خلقت و آفرینش را به رسمیت بشناسد و بررسی آنرا از دست الاهیات دینی نرباید، نمیتواند آینده حرکت دو جهته کل هستی را بطور حقیقی و مطابق بر واقعیت پیش بینی کند و در همین رابطه اگر و فقط اگر با حقیقت سرنوشت های پنجگانه جنسی و عشقی و نفوس عشره یا خویشتن های دهگانه افراد انسانی آشنایی نداشته باشد. در پایان دوبیت شعر از فال حافظ در پیرامون ذهنی بودن پدیده نسبیت ( البته با اندکی تغییر ) :
آن دم که با تو باشم بوَد برایم یک سال برابر با روزی /
وان دم که بی تو باشم بنماید خودرا یک لحظه سالی


بپرس