کارزنی

لغت نامه دهخدا

کارزنی. [ رَ زْ / رْ زَ ] ( ص نسبی ) منسوب به کارزن. رجوع به کارزن شود.

کارزنی. [ رَ زْ / کارْ زَ ] ( اِخ ) ابوجعفر محمدبن موسی بن رجأبن حنش. وی از ابی مصعب احمدبن ابی بکر الزهری روایت کرد و فرزندش احمد... و نوه اش محمدبن احمدبن محمدبن موسی بن رجاء از دهقانان و رؤساء کارزن ، از او روایت کرده اند. ( از معجم البلدان ) ( از انساب سمعانی ورق 470 ب ).

کارزنی. [ رَ زْ / رْ زَ ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن موسی بن رجاء. وی از پدرش ابوجعفر محمدبن موسی روایت کرد و فرزندش محمدبن احمدبن محمد از او روایت دارد. ( از معجم البلدان ) و ( انساب سمعانی ورق 470ب ). و رجوع به کارزنی ابوجعفر محمد بن موسی و کارزنی محمدبن احمد شود.

کارزنی. [ رَ زْ / رْ زَ ] ( اِخ ) محمدبن احمدبن محمدبن موسی بن رجاء. وی از پدر خود احمدبن محمدبن موسی بن رجاء و از جدش ابوجعفر محمدبن موسی بن رجاء روایت کرد و از او ابوسعد الادریسی روایت دارد. وی پیش از سال 370 بدرود زندگانی گفت. ( از معجم البلدان ) ( انساب سمعانی ورق 470 ب ). و نیز رجوع به کارزنی ابوجعفر محمدبن موسی و کارزنی احمدبن محمدبن موسی شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس