کاردگر

لغت نامه دهخدا

کاردگر. [ گ َ ] ( ص مرکب ) کاردساز. و چاقوساز. ( ناظم الاطباء ). سکاک. آنکه کارد سازد : حمزه ازجاهی کاردگر که مرید شیخ بود و شیخ را در حق او نظری تمامتر، هر روز که نوبت مجلس شیخ بودی حمزه بگاه از ازجاه برفتی و تا آن وقتی که شیخ از خانه بیرون آمدی او به میهنه رسیدی و بر جای خود نشستی. ( اسرار التوحید چ ذبیح اﷲ صفا ص 238 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) کارد ساز سکاک : [ حمز. از جاهی کارد گر که مرید شیخ بود و شیخ را در حق او نظری تمامتر ... ] . ( اسرار التوحید ) .
کارد ساز و چاقو ساز

فرهنگ عمید

کارد ساز، چاقوساز.

پیشنهاد کاربران

طایفه ی ( ( کاردر ) ) و ( ( کاردگر ) ) از وابستگان ( ( تبار باکر ) ) محسوب می شوند. تبار باکر به [جهت مهاجر بودن] از اقوام ( ( شاه داغ ) ) باکو آذربایجان می باشند.
منبع: کتاب ادملاوند و شجره نامه اشاداد محسن داداش پور باکر
#طایفه کاردر یا کاردگر:
طایفه ی ( ( کاردر ) ) مهاجر از لرستان به مازندران هستند. این طایفه ابتدا در ارتفاعات بویژه در ( ( آلاشت ) ) ساکن شدند و با افزایش جمعیت و همچنین شرایط آب و هوا ( سردسیر بودن ) به روستای ( ( پیرنعیم ) ) و سپس ( ( کچید ) ) و به مرور به روستای ( ( بشل ) ) کوچیدند. برخی از آنان به بندپی بابل روستای ( ( کاردیکلا ) ) و تعدادی به ( ( کاردرکلا ) ) بابلکنار و گروهی به روستای ( ( ورند ) ) ساری و تیره ای از آنان به روستای ( ( هلی کتی ) ) آمل مهاجرت نمودند.
...
[مشاهده متن کامل]

پسوند ( ( کاردر ) ) و ( ( کاردگر ) ) در این طایفه اشتهار داشته و اینان باید باهم نسبت داشته باشند.
زوبیده کاردر، پیرمحمد کاردر، اللهقلی کاردر، فضل الله خان کاردر، ملا رضا کاردر، رضی خان کاردر، حیدر علی کاردر، محمدعلی حسن کاردر و. . . از نامداران این طایفه هستند.
این طایفه[کاردر] در اصفهان، لرستان، آلاشت، پیرنعیم، کچید، بشل، شیرگاه سوادکوه، قائمشهر، ورند ساری، نشل، هلی کتی آمل، نوشهر، کاشیکلا، کاردیکلا، لهه ، پیرکلوم و سفیدطور بندپی اقامت داشته یا دارند.
فضلی های هلی کتی آمل و بشل سوادکوه شمالی و کچید و پیر نعیم و آلاشت از یک خاندان و از طایفه ی کاردر هستند.
این طایفه مهارت خاص در ساخت ابزار جنگی بویژه ( ( کارد ) ) داشتند.
منبع: تبارشناسی و اشاداد محسن داداش پور باکر

بپرس