کارداران

لغت نامه دهخدا

کارداران. ( اِ مرکب ) ولاة. ج ِ کاردار. رجوع به مدخل کاردار شود.

کارداران. ( اِخ ) نام قریه منسوب به کاردار پسر مهر نرسه. ( ترجمه ایران در زمان ساسانیان کریستنسن چ 2 ص 302 ). و رجوع به کاردار شود.

فرهنگ فارسی

نام قریه منسوب به کاردار پسر مهرنسه

پیشنهاد کاربران

بپرس