کاربست

لغت نامه دهخدا

کاربست. [ ب َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) مخفف کار بستن. اِعمال.

فرهنگ فارسی

عمل کردن
مخفف کار بستن اعمال

مترادف ها

pragmatics (اسم)
واقع بین، کاربست، فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی

پیشنهاد کاربران

برابر پارسی ( اعمال کردن ) ، ( بکار بستن ) می باشد. همچنین است: بکارگرفتن
استعمال، استفاده:بکارگیری، کاربست
به کار گیری

اعمال
کاربرد، استعمال، مصرف

بپرس