گر نیستی از جور دلت چون حجر ای دوست
با عارض چون سیم تو کارش چوزرستی.
امیرمعزی ( از آنندراج ).
گفتم از زر کار من چون زر شود غافل که چرخ چون گل رعنا مرا از کاسه زر خون دهد.
صائب ( از آنندراج ).
آن به که نمایم سفر اندر طلب سیم تا کار من از سیم شود ساخته چون زر.
قاآنی.