کار نمودن

لغت نامه دهخدا

کارنمودن. [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) نشان دادن عملی. || کار کردن. کوشش کردن. سعی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - نشان دادن کاری ارائ. عملی . ۲ - کار کردن بعملی پرداختن .
نشان دادن عملی

پیشنهاد کاربران

بپرس