کار محکم کردن

لغت نامه دهخدا

کار محکم کردن. [ م ُ ک َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) استوار کردن آن. محکم کاری کردن. ابرام. ( ترجمان القرآن ) :
گرفتم عقل محکم کرد کار خویش را صائب
ره سیل قضا را سد اسکندر نمی بندد.
صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

استوار کردن آن محکم کاری کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس