نخست آهنگری با تیغ بنمای
پس آنگه صیقلی را کار فرمای.
نظامی.
تو گر پرنیانی نیابی مجوش کرم کار فرما و حشوش بپوش.
سعدی ( بوستان ).
|| دستور کار دادن. ارجاع شغل : غلامیست در خیلم ای نیکبخت
که فرمایمش وقتها کارسخت.
سعدی ( بوستان ).
هر که ناآزموده را کار بزرگ فرماید ندامت برد. ( گلستان ). خواجه فقاعی را گفتند که ایشان را کار فرمای تا آخر روز. ( انیس الطالبین ص 220 ).- کار فرمودن کسی یا کسانی را ؛ به بیگاری و سخره گرفتن : و چهل مرد را گرفت از خوارج و بند برنهاد و به بست فرستاد که کارشان فرمایند و تا آنجا سرای بنا کنند. ( تاریخ سیستان ).