کارساختگی. [ ت َ / ت ِ ] ( حامص مرکب ) عمل کارساخته. کارسازی : که باز چه طریق سازد که خویشتن رابه اردو اندازد چون این بهانه یافت بکارساختگی مشغول شد. ( جهانگشای جوینی ). و رجوع به کار ساختن شود.
فرهنگ فارسی
کار ساخته بودن کار سازی : [ ... باز چه طریق سازد که خویشتن را باردو اندازد . چون این بهانه یافت بکار ساختگی مشغول شد ] . ( جهانگشای جوینی ) محل کار ساخته