کار دشوار

لغت نامه دهخدا

کار دشوار. [ رِ دُش ْ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کار سخت. عمل مشکل. امرٌ عُضال. ( منتهی الارب ). فَظیع. ( دهار ). کَلوف. ضَرّاء. کوفان ، کُوِّفان. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

کار سخت عمل مشکل

جدول کلمات

بغرنج

پیشنهاد کاربران

مصعب. [ م ُ ع َ ] ( ع ص ) کار دشوار و سخت و شدید. ج ، مصاعب. ( یادداشت مؤلف ) .
شاق. . . . سخت. . . . .
برفنج
مساله

بپرس