کار تمام کردن

لغت نامه دهخدا

کار تمام کردن. [ ت َ ک َ دَ ]( مص مرکب ) فیصله دادن امر. به انجام رساندن کار.
- کار کسی را تمام کردن ؛ او را گرفتار ساختن :
از یک نگه که مایه صدساله عاشقی است
کارم تمام کرده و من غافلم هنوز.
شانی تکلو ( از آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

بپرس