دریا را با مشت می پیماید ؛ کنایه از کار بیهوده کردن است. ( فرهنگ عوام ) .
دریا را به ساغر تهی نتوان کرد. ( از امثال و حکم ) .
دریا را به کیل پیمودن نتوان . ( امثال و حکم ) .
دریا را با قاشق ( یا ملاقه ) خالی نتوان کرد ؛ کنایه از کار بیهوده کردن. ( فرهنگ عوام ) .
بخیه به آب دوغ زدن
رنگ آسمان تراشیدن: کار بیهوده و تمنای غیر ممکن کردن ، در بیت زیر ایهاماً رنگ و آبروی آن ماه رخسار را از میان بردن .
گفت امشب به بوسه قانع باش
بیش از این رنگ آسمان متراش
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 508 )
آب در هاون کوبیدن، باد در قفس نگاه داشتن
از برهنه پوستین کندن ؛ کار بیهوده کردن :
نی برای آنکه تا سودی کنم
وز برهنه پوستینی برکنم.
مولوی.
مهتاب بگز پیمودن ؛ کار بی حاصل کردن.
آب به غربال پیمودن ؛ کاری بی حاصل و بی سود کردن :
هرگز نکند بر تو اثر چاره دشمن
هرگز نشود بر تو روا حیله محتال
کان چاره چو سنبیدن کوهست بسوزن
وان حیله چو پیمودن آب است بغربال.
معزی.
- باد پیمودن ؛ کار بی نتیجه و سود کردن :
... [مشاهده متن کامل]
تو تا می بادپیمائی شب و روز
در این خانه برآمد سال هفتاد.
ناصرخسرو.
تو باد پیمودی همچو غافلان و فلک
بکیل روز و شبان عمر بر تو برپیمود.
ناصرخسرو.
خدای داند من دل بر او نمی بندم
که باد پیمود آن کس که آسمان پیمود.
مسعودسعد.
به آتش اندری از آبروی رفته خویش
مپاش بیش بسر خاک و باد کم پیمای.
سوزنی.
نخواستم اگر این باد عشق پیمودن
و لیک می نتوان بستن آب طبع روان.
سعدی.
گفتن که نه ازو داد باشد
پیمودن باد و باد باشد.
امیرخسرو.
آب به غربال پیمودن ، آب در هاون کوبیدن ، زیره به کرمان بردن
زیره به کرمان بردن