کار بجان رسیدن

فرهنگ فارسی

قریب بهلاک رسیدن کار بجان آمدن

پیشنهاد کاربران

کار بجان رسیدن ؛ جان بلب رسیدن :
تو ندانی که مرا کارد گذشته است از گوشت
تو ندانی که مرا کار رسیده است بجان.
فرخی.
ز فرقت لب مرجان شکرآگینت
بجان رسیدم کار و به لب رسیدم جان.
سوزنی.

بپرس