کار

/kAr/

مترادف کار: پیشه، حرفه، شغل، کسب، مشغله، نقش، وظیفه، منصب، عمل، فعل، کردار، امر، ماجرا، ساخت، صناعت، تقدیر، سرنوشت، مرگ، اتفاق، پیشامد، حادثه، ماوقع، مسئله، موضوع، اثر، هنر جنگ، کارزار، کشت وکار، کاسبی

معنی انگلیسی:
work, labour, employment, job, business, task, duty, workmanship, act, affair, action, activity, billet, calling, career, doing, effort, enterprise, errand, function, handiwork, ism _, labor, line, measure, mtier, occupation, office, operation, opus, place, play, position, post, role or rle, service, situation, stint, stroke, thing, trade, transaction, turn, workday, working

لغت نامه دهخدا

کار. ( اِ ) آنچه از شخص یا چیزی صادر گردد و آنچه شخص خود را بدان مشغول سازد و فعل و عمل وکردار. ( ناظم الاطباء ). آنچه کرده و بجا آورده شود که الفاظ دیگرش عمل و فعل و شغل است. ( فرهنگ نظام ). امر. شأن. اقدام. رفتار. رفتار و کردار :
کار بوسه چو آب خوردن شور
بخوری بیش تشنه تر گردی.
( منسوب به رودکی ).
ای غافل از شمار چه پنداری
کت خالق آفریده به هر کاری.
رودکی.
همه نیوشه خواجه به نیکوئی و به صلح
همه نیوشه نادان به جنگ و کار نفام .
رودکی.
ای خداوند بکار من از این به بنگر
مر مرا مشمر از این شاعرک داس و دلوس
ابوشکور بلخی.
در کارها بتا ستهیدن گرفته ای
گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی.
بوشعیب.
کار من در هجر تو دایم نفیر است و فغان
شغل من در عشق تو دایم غریو است و غرنگ.
منجیک.
همی هر زمان شاه [ خسرو پرویز] برتر گذشت
چو شد سال شاهیش بر بیست و هشت
کسی را نبد بر درش کار بد
ز درگاه آگاه شد باربد.
فردوسی.
چو نان خورده شد کار میساختند
سبک مایه جائی بپرداختند
سبک باغبان می به شاپور داد
که بردار از آن کس که بایدت یاد.
فردوسی.
بکوشیم و فرجام کار آن بود
که فرمان و رای جهانبان بود.
فردوسی.
بدانگه کجا خواست بگذاشت آب
به پیران چنین گفت افراسیاب
که در کار این کودک شوم تن
هشیوار با من یکی رای زن.
فردوسی.
چو آگاهی آمد بر شهریار
که داننده بهرام چون ساخت کار
ز گفتار و کردار او گشت شاد
در گنج بگشاد و روزی بداد.
فردوسی.
هر آنکس که جانش ندارد خرد
کم و بیشی کارها ننگرد.
فردوسی.
فرستاده گفت ای سرافراز شاه
به کام تو شد کار آن رزمگاه.
فردوسی.
یکی استواری فرستاد شاه
بدان تا کند کار موبد نگاه
که آن زهرشد بر تنش کارگر
گر اندیشه ما نیامد ببر.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که از کار بند
منال ار بجانت نیاید گزند.
فردوسی.
بدیوانش کارآگهان داشتی
به بی دانشان کار نگذاشتی.
فردوسی.
چو گشتاسب آن تخت [ طاقدیس ] را دید گفت بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

آلفونس ادیب و نویسنده انتقادی فرانسو ی ( و. پاریس ۱۸٠۸ - ف. ۱۸۹٠ م . ) از آثار مهم اوست : زیر درختان زیزفون رساله های ماهیانه زنبورها .
پیشه، شغل، عمل، جنگ، رزم، کشت، زراعت
( اسم ) ۱ - آب کندی عمیق که اسب و سوار از آن گذر نتواند کرد : ۲ - تخته سنگ تنک و نازکی که بر روی جوی آب پوشند .
آتش روحانیون در کوه رشن در کابلستان بوده است

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - آن چه از شخصی یا شیئی صادر شود، آن چه که کرده شود، فعل ، عمل . ۲ - پیشه ، شغل . ۳ - سعی و جهد. ۴ - رزم ، جنگ . ۵ - کشت ، زراعت . ۶ - مسئولیت ، وظیفه . ۷ - گرفتاری ، دشواری . ۸ - وضعیت ، حال . ۹ - حادثه ، پیشامد. ۱٠ - صنعت ، هنر. ۱۱ - ممارس
(ص فا. ) در ترکیب به معنی کارنده و کشت کننده آید: برنج کار، گلکار.
و بار (رُ ) (اِمر. )مشغولیت ، معامله ، شغل ، کسب .

فرهنگ عمید

۱. آنچه کسی انجام می دهد، عمل.
۲. فعالیتی که فرد در ازای آن پول دریافت می کند، پیشه، شغل.
۳. آنچه فرد را به خود مشغول می کند، سرگرمی.
۴. وظیفه.
۵. گرفتاری، مشغولیت.
۶. کار گره خورده، مشکل.
۷. [مجاز] محصول، تولیدشده، اثر: این فیلم کار یک کارگردان امریکایی است.
۸. وسیله، ساختمان، کتاب، یا پروژۀ در حال ساخت: کار که تمام شد برای چاپ می فرستم.
۹. موضوع، مسئله.
۱۰. عمل، رفتار: هیچ وقت سر از کارش درنیاوردم.
۱۱. کننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): بزه کار، پرهیزکار، تباه کار.
۱۲. [قدیمی، مجاز] جنگ، رزم.
۱۳. [قدیمی، مجاز] مرگ.
* بر کار: [قدیمی] بارونق، بارواج.
* بر کار کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی]
۱. به کار انداختن.
۲. به کار گماشتن، روی کار آوردن.
* کار آب: شراب خواری، می خوارگی به افراط: بس بس ای دل ز کار آب که عقل / هست از آب کار او بیزار (خاقانی: ۱۹۷ ).
* کار افتادن: (مصدر لازم ) ‹کار اوفتادن›
۱. کاری پیش آمدن.
۲. [قدیمی] حادثه ای رخ دادن، واقعه ای اتفاق افتادن.
* کار بستن: (مصدر متعدی )
۱. عمل کردن.
۲. به کار بردن: دانشت هست کار بستن کو / خنجرت هست صف شکستن کو؟ (سنائی: ۹۸ )، ز صاحب غرض تا سخن نشنوی / که گر کار بندی پشیمان شوی (سعدی۱: ۵۰ ).
* کار پرکرده: [قدیمی] کار بسیارکرده، کاری که کسی بسیار کرده و در آن ورزیده شده باشد: گفت پُر کرد شهریار این کار / کار پُرکرده کی بُوَد دشوار (نظامی۴: ۵۹۵ ).
* کار داشتن: (مصدر لازم ) دارای شغل و کار بودن، مشغول کار بودن.
* کار فرمودن (مصدر متعدی ) [قدیمی] ١. به کار بردن، استعمال کردن. ٢. کاری را به کسی رجوع دادن، دستور کار دادن.
* کار کردن: (مصدر لازم )
۱. به کاری پرداختن، به کاری مشغول بودن. ٢. به کار بستن.
۳. [قدیمی] به جا آوردن.
۴. [قدیمی] جنگ کردن، کارزار کردن.
۵. [قدیمی] عمل کردن.
* کار گذاشتن: (مصدر متعدی ) چیزی را در جایی نصب کردن.
* کارِ گِل:
۱. کار ساختن گل برای ساختمان.
۲. کار بنّایی، کار ساختمان.
۳. گل مالی: یکی بندۀ خویش پنداشتش / زبون دید و در کار گل داشتش (سعدی۱: ۱۳۱ ).
* کاروبار:
۱. شغل، عمل.
۲. [مجاز] وضع وحال: هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باری ست / سپندی گو بر آتش نه که دارد کاروباری خوش (حافظ: ۵۸۲ ).
* کاروکر: [قدیمی] ١. کار و نیرو. ٢. مراد، مقصود.
* کاروکرد: [قدیمی]
۱. کار و عمل.
۲. صنعت، پیشه، کاروبار.
* کاروکاچار: [قدیمی] کار و لوازم مربوط به آن.
* کاروکِشت: کشت وزرع، کشاورزی.
* کاروکیا: [قدیمی، مجاز] ١. قدرت، توانایی. ٢. فرمانروایی، سلطنت: عشق آن بگزین که جملهٴ انبیا / یافتند از عشق او کاروکیا (مولوی: ۴۳ ).
۱. = کاشتن
۲. کارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): چغندرکار، سبزی کار، گل کار.

فرهنگستان زبان و ادب

[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← کلید کار

گویش مازنی

/kaar/ کار - بکار پسوندی فاعلی

واژه نامه بختیاریکا

زکار بیدِن
وا کار نُهادِن
چَو رنگی؛ دَر رَوِه؛ دَو

دانشنامه عمومی

کار (ترانه ایگی آزیلیا). «کار» ( به انگلیسی: Work ) اولین تک آهنگ ضبط شده توسط رپر استرالیایی ایگی آزیلیا برای اولین آلبوم استودیویی اش، کلاسیک جدید ( ۲۰۱۴ ) است. این آهنگ به عنوان یک تک آهنگ لید برای کلاسیک جدید در ۱۷ مارس ۲۰۱۳ منتشر شد.
عکس کار (ترانه ایگی آزیلیا)

کار (ترمودینامیک). کار در علم ترمودینامیک به کاری که توسط سیستم بر روی محیط یا به عکس رخ می دهد گفته می شود. کار اصولا از طریق تغییر حجم سیستم صورت می گیرد. کار انجام شده توسط سیستم روی محیط منفی و کار انجام شده محیط روی سیستم مثبت در نظر گرفته می شود. واحد کار ترمودینامیکی نیز مانند واحد کار مکانیکی است و در سیستم SI ژول است. رابطه زیر برای محاسبه کار ناشی از تغییر حجم در سیستم استفاده می شود[ ۱] [ ۱] [ ۲] [ ۳] :
در این ضابطه W نشان دهنده کار مبادله شده، v1 و v2 حجم سیستم در حالت های 1 و 2 و P تابع فشار سیستم بر حسب حجم است.
عکس کار (ترمودینامیک)

کار (فیلم ۱۹۷۸). کار ( به هندی: Naukri ) یا شغل فیلمی محصول سال ۱۹۷۸ و به کارگردانی هریشیکش موکرجی است. در این فیلم بازیگرانی همچون راجش خانا، راج کاپور، نادیرا، ای. کی. هانگال، دون ورما ایفای نقش کرده اند.
عکس کار (فیلم ۱۹۷۸)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

کار (labour)
ازجمله عوامل تولید، که در تولید کالا و عرضۀ خدمات از آن بهره گرفته می شود. در ازای کار دستمزد پرداخت می شود. کمّیت کار در اقتصاد جدید بر مبنای شمار جمعیت و تعداد افراد پیر و جوان و زنان آماده به کار تعیین می شود. مثلاً، نیروی کار در انگلستان در ۳۰ سال گذشته کاهش یافته است، زیرا جوانان بیش از پیش به ادامۀ تحصیل می پردازند و کارکنان نیز تمایل دارند که زودتر بازنشسته شوند. با افزایش کل جمعیت موجود در سن کار و شمار زنانی که کار در بیرون از خانه را ترجیح می دهند، کاهش نیروی کار جبران شده است. کیفیت نیروی کار را با سطح تحصیلات و آموخته های کارکنان تعیین می کنند. نیروی کاری که از سطح تحصیلات بالاتر و آموخته های بیشتری برخوردار باشد، بازدهی بیشتری خواهد داشت.

کار (فیزیک). کار (فیزیک)(work)
در فیزیک، معیاری برای نشان دادن مقدار انرژی منتقل شونده از دستگاهی به دستگاه دیگر، براثر حرکت جسم از نقطه ای به نقطۀ دیگر یا برای به حرکت درآوردن آن. کار را نباید با انرژی، که ظرفیت یا توانایی انجام کار است و آن را هم با یکای ژول اندازه گیری می کنند، یا توان، که آهنگ انجام کار است و برحسب ژول بر ثانیه اندازه گیری می شود، اشتباه کرد. مقدار کار را می توان به صورت حاصل ضرب نیروی مؤثر برای جابه جاکردن جسم در فاصله ای که جسم در جهتحرکتش می پیماید، نشان داد. اگر نیروی واردشده بر جسم برابر f نیوتون و فاصلۀ پیموده شده برابر d متر باشد، کار انجام شدۀ w عبارت است از W=Fd. مثلاً، هنگامی که جسمی را با اِعمال نیروی ده نیوتونی در طول مسافت پنج متری، به رغم مقاومت دربرابر حرکت، جابه جا می کنیم، برابر ۵۰ ژول یا ۵۰ نیوتون متر کار انجام داده ایم.

مترادف ها

service (اسم)
لوازم، کمک، کار، یاری، سابقه، وظیفه، خدمت، بنگاه، تشریفات، عبادت، استخدام، اثاثه، سرویس، نوکری، زاوری، درخت سنجد، یک دست ظروف، نظام وظیفه

function (اسم)
تابع، عمل، کار، ماموریت، وظیفه، پیشه، مقام، کارکرد، کار ویژه، ایفاء، ایین رسمی

thing (اسم)
شیی ء، کار، اسباب، جامه، متاع، چیز، دارایی، لباس، شیء

office (اسم)
مسئولیت، کار، منصب، وظیفه، خدمت، دفتر، اداره، اشتغال، مقام، شغل، دفتر کار، محل کار، احراز مقام

task (اسم)
کار، تمرین، وظیفه، تکلیف، امر مهم

act (اسم)
رساله، عمل، فعل، کنش، کار، سند، کردار، حقیقت، فرمان قانون، تصویب نامه، اعلامیه، پرده نمایش، امر مسلم

action (اسم)
گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان

deed (اسم)
عمل، فعل، کار، سند، کردار

work (اسم)
فعل، کار، عملیات، چیز، وظیفه، سعی، ساخت، استحکامات، زحمت، شغل، زیست، کارخانه، نوشتجات، موثر واقع شدن، اثار ادبی یا هنری

job (اسم)
کار، امر، ساخت، شغل، ایوب

labor (اسم)
کار، رنج، کوشش، سعی، زحمت، کارگر، حزب کارگر، درد زایمان

karma (اسم)
کار، کردار، سرنوشت، مراسم دینی، حاصل کردار انسان

activity (اسم)
کار، فعالیت، کنش وری، اکتیو ایی، چابکی، زنده دلی

ploy (اسم)
کار، اقدام، امر، وجد، تمجید

affair (اسم)
کار، امر، عشقبازی، کار و بار، مطلب

duty (اسم)
کار، ماموریت، گماشت، وظیفه، فرض، خدمت، عهده، تکلیف، عوارض گمرکی

shebang (اسم)
کار، تعبیه، ابتکار، امر مورد علاقه

appointment (اسم)
کار، انتصاب، قرار ملاقات، وعده ملاقات، گماشت، منصب، وقت تعیین شده

workmanship (اسم)
کار، مهارت، استادی، ساخت، طرز کار

avocation (اسم)
کار، سرگرمی، کار فرعی، مشغولیت، کار جزیی، حرفه، کسب

vocation (اسم)
کار، میل، حرفه، کسب، صدا، احضار، پیشه، شغل، حرفهای، هنرستانی

proposition (اسم)
کار، پیشنهاد، قضیه، قیاس منطقی، گزاره، پیشنهاد کردن به

laboring (اسم)
کار

fist (اسم)
کار، کوشش، مشت

concave (اسم)
کار، کاو

opus (اسم)
کار، اثر، قطعه موسیقی، نوشته

kettle of fish (اسم)
کار، اختلال

فارسی به عربی

تعیین , شغل , شیء , عمل , قبضة , قضیة , مقترح , مهمة , نشاط , هوایة , واجب

پیشنهاد کاربران

پاسخ به بهنام رضایی :
1 - عشایر ترک از مغولستان تا ترکیه آمده اند چگونه می توانستند ماکیان که یکجا بند نمی شوند را نگاه دارند .
2 - دکتر احمد تاشاغیل نشان افتخاری از سرزمین اصلی ترکها یعنی مغولستان گرفته است.
...
[مشاهده متن کامل]

3 - می توانید برای دیدن فیلمهایش در یوتیوب جستجو نمایید .
4 - شما در جاهای مختلف نوشته های نادرستی داشته و دارید و به هیچ وجه به ریشه واژه ها توجه نمی نمایید بلکه با داشته های ذهنی خود پاسخ می نویسید همانند اینکه یک مستاجر بگوید من سالهاست اینجا زندگی می کنم پس این خانه مال من است ولی قانون برای تصاحب خانه سند می خواهد
این واژه ها همگی سندش به نام فارسی ثبت شده است و دلایل و تصورات شما پشیزی نمی ارزد .
5 - برای درک بهتر ریشه واژه های فارسی بهتر است واژه نامه های ترکی کشور ترکیه را مطالعه نمایید تا به حرف من برسید .

اقای مدیاتک چرا عشایر نمی توانند ماکیان داشته باشند، شما همین الانم برید توی عشایر میبینید که مرغ، خروس و کلی حیوانات دیگه دارند، همچنین در مرتع خودشون که دامداری مبکنند کشاورزی هم دارند. علاوه بر این
...
[مشاهده متن کامل]
خیلی از گروههای تورک هستند که از قدیم خیلی زود یکجانشین میشوند مثل اویغورها، ازبکها، مجارها و بلغارها. تصور اینکه ترکها صد درصد عشایر بودند یه تصور کاملا اشتباهی هست. این دوستمون که میگین تاریخدان ترکیه معلوم تاریخ خود ترکها رو نمیدونه

پاسخ به جناب بهنام رضایی:
1 - اینجا سخن از ریشه واژه است که به هزاران سال پیش بر می گردد نه به دهه های گذشته
2 - بر اساس نوشته ها و گفته های دکتر �احمد تاشاغیل� تاریخ شناس ترکیه ای کوچ نشینان ترک نه می توانستند ماکیان پرورش دهند و نه کشاورزی و باغداری نمایند .
...
[مشاهده متن کامل]

3 - واژه هایی چون اسفناج - زعفران ( زرپران ) - دارچین - برنج - نخود - پسته - بادام - بادنجان - زنجبیل - یاسمن - مرجمک - انجیر - خرما - امرود - سبزه - تره - شفتالو - انار - جوز ( معرب گوز یا گردو ) - نارنج - خیار - لیمو و . . . نه تنها وارد ترکی و عربی شده بلکه برخی وارد زبانهای اروپایی شده اند.

اقای مدیا تک گویا شما معنی گوچ رویی رو هنوز نمیدونی. بهتره همبن الان بری عشایر ایران رو یه نگاه بکنید. هر خانواده دو مرتع دارد یکی در منطقه سردسیری و یکی گرمسیری و به مدت شش ماه در یکی از این دو ساکن هست
...
[مشاهده متن کامل]
و جابجا میشود. کوچرویی به این معنی نیست که راه بیفتی همینجوری هرجا دوست داشتی بری هر کس محدوه خودش را دارد. اینکه نوشتی عشایر وقت نداشته کشاورزی کنه خنده داره. هر عشایری در سال دوبار جابجا میشود. همه مرز و محدوده خودشون رو دارند حتی محدوده هر ایل مشخص هست. اگه اونجوری که شما میگین بود بهشون عشایر نمیگفتن خانه به دوش میگفتن. در قدیم کسانی که توی ایل ها نبودند ادمهای صعیف و بدون دام و زمینی بودند که در شهرهای اونروزی با یه دام یا یک ذره زمین امورات خودشون رو میگذروندن و مدام هم مورد تعرض دیگران قرار میگرفتند. افسانه ای بنام شهرنشینی وجود ندارد. فقط در مناطق مرکزی ایران یه عده تونستن ساکن بشن جاهای دیگه گرما و سرما اجازه نمیداد. انسانها بدون دامداری غذایی نداشتند بخورند. اکثر محصولات کشاورزی جدیدا به ایران اومد. گوجه خیار. برنج. سیب زمینی، کلم، و غیره. کلا تمدن ایران میکسی از تمدن عرب و تورک هست. شما توی تخیلات خودتون زندگی میکنید.

جالبه دوستمون که بدون توجه به امار رسمی میگه صد سال پیش نود درصد یکجا نشین بودند. دوست من صد سال پیش نود درصد عشایر و گوچ نشین بوده اند. این دیگه اماره. امار سال1285. جمعیت 14 میلیونی ایران اکثرا عشایر
...
[مشاهده متن کامل]
بودند. ده درصد فقط در روستاها و شهرهایی ساکن بودند که اون شهرها هم در حد یه روستای متوسط امروزی هست. عکسای صد سال پیش شهرهای اصفهان. همدان شیراز و ری و یه نگاه بفرمایید و بگید این 14 میلیون کجان دیده نمیشن. تمام دولتهای گذشته تا زمان عباس میرزا بر اساس قوای ایلی اداره میشدن. افسانه ای بنام شهرنشینی وجود نداره. ضمنادعشایر هم زمین و اب داشتند و در مدت 6 ماه اقامت در ییلاق و قشلاق کشاورزی هم میکردند که عمدتا گندم بوده برای نیازهای خانوادگی. همبن الان امار عشایر و میتونید مشاهده کنید ده درصد جمعیت ایران هنوز عشایرن. در ایران چیزی بنام زندگی شهری وجود نداشته.

پاسخ به بهنام رضایی :
1 - ترکها کوچ نشین بوده و نمی توانشتند کشاورزی بکنند چون که زمینی برای کشت نداشتند و اگر هم زمینی برای کشت بود فرصتی برای استفاده از محصول نداشتند .
2 - بر اساس تحقیقات ترک شناسهای کشور ترکیه مردمان ترک نمی توانستند مرغ و خروس داشته باشند نمی توانستند میوه داشته باشند حتی گوشت را به دلیل مهاجرت مداوم خشک می کردند که هنوز هم در کشور ترکیه از این نوع گوشت استفاده می شود ( pastirma ) .
...
[مشاهده متن کامل]

3 - کاروان و ساربان هر دو فارسی هستند و وارد زبانهای دیگر نیز شده اند .
4 - شما از پذیرش راستی هراس دارید چرا که باورهای گذشته شما دچار ریزش می شود و می خواهید با دروغ گفتن حتی به خودتان واقعیت را قبول ننمایید .
5 - تا زمانی که با این شیوه پیش بروید نه تنها چیزی نمی آموزید و پیشرفت نمی کنید بلکه باورهای نادرست و خرافاتی در باره گذشته همواره گریبان شما می فشرد و تا ابد همان گونه می مانید .

درود
جناب رضایی اینگونه درست است:
صد سال پیش نود درصد مردم، یکجانشین بودند که در بردارنده ی هشتاد درصد روستانشین ( کشاورز ) و ده درصد شهرنشین.
درواقع کمابیش هشتاد درصد مردم روستایی و کشاورز، ده درصد شهرنشین که در پیشه هایی مانند بازرگان، صنعتگر، درباری، فرهنگی ( در زمینه های دین، دانش، ادب، هنر ) و. . . بودند و ده درصد مردم نیز کوچرو که کار بنیادین آنها دامداری برپایه ی کوچگری بود.
...
[مشاهده متن کامل]

مردم ایران در بنیاد یکجانشین و کشاورز بوده اند ولی اندکی از ایشان مانند بختیاری ها همچنان کار نیاکان هزاران سال پیش خود را دنبال کرده اند.
ولی مردمان ترک اصولا مردمی کوچرو و دامدار بودند که پس از درونشد به ایران نیز این شیوه ی زیستی را پی می گرفتند مانند قشقایی ها و شاهسون ها و. . .
درباره ی مردم آذربایگان درست گفتید ولی اینگونه درست تر است: بومیان آذربایگان مانند دیگر ایرانیان، یکجانشین ( روستایی و شهری ) بودند و شماری نیز کوچرو که همان ترکان کوچنده به آن سرزمین بوده اند.
همانا مردم ایرانی و ایرانی زبانِ آذربایگان، شیوه ی زندگی همانند دیگر ایرانیان داشته و دارند.
درباره ی ویرایشِ نوشتارهای ادبی گویا جناب رضایی معنای ویرایش و تصحیح را نمی داند گمان می کند ویرایشگر از خودش هر واژه ای بخواهد جایگزین می کند!
نه اینگونه نیست؛ ویرایش برپایه ی سنجش چندین نسخه از یک نوشته کهن انجام می پذیرد، ویراینده واژه ای را که به چند ریختِ نزدیک به هم نوشته شده را زیر ریزبین می آورد و آن ریختی که در کهنترین نسخه هست و یا بیشتر از همه نوشته شده را دستاویز می گیرد و چاپ نوین را بر آن پایه می گذارد.
واژه ی دانش هم "نام بنواژه " ( اسم مصدر ) ی ست که هزاران بار در ادب و سخنگانِ دیرینه مند پارسی به کار رفته و در پارسی میانه ( پارسیک، پهلوی ) نیز به ریخت دانیشن کاربرد داشته؛ پسوند نام بنواژه سازِ [ایشن] همریشه با [tion] در زبانهای باختری.
و واژه ی برآمده از آن ( دانشمند ) نیز همان دیرینگیِ واژه دانش را داراست، بیرونی بیش از هزار سال پیش در التفهیم گوید:[ولکن دانشمندان اندر شاخه های فقه روز از سپیده دمیدن دارند] و در همان زمان در فرهنگ اسدی نیز آورده شده، این واژه در پارسیک به ریخت [دانیشنومند] دیده می شود.
دوستمان از واژه های ترکی در پهلوی آگاهی می دهد لیک از کدام خاستگاه و بنمایه؟!!! تنها خودش می داند.
وجود زبان ترکی هنگامی که بنمایه های پهلوی نوشته می شدند استوار و ثابت نشده یعنی بنمایه ای در دست نیست که بودن زبان ترکی را در آن هنگام نشان دهد آنگاه زبانی که در بود و نبودش شک و گمان است به زبان های دانشیک و ادبی همسایه واژه می داده؟!!
گفته هایی از گونه ی دروغهای خنده دار و شیرین کودکان نوپا و تازه زبان گشوده.

دیدگاه دوم در پاسخ به کاربرِ {بهنام رضایی}:
چرا خودت را لو می دهی؟
این {جدید الساخت} را تنها یک کس گفته است و آن هم {آرش محمدی} است که می گفت که {خانمان/چایمان/ساختمان. . . . } پارسی نیستند! ( یادم نمی آید زیر کدام واژه بود! )
...
[مشاهده متن کامل]

گفتگوی آن کاربر که خود تو هستی را با کاربرِ گرامیِ /مهدی کشاورز/ به یاد دارم.
پس، دوستان، آشکار شد که همه این کاربرانی که می گویند که بهمان واژه ترکی است، همه تنها یک کاربر هستند. این کاربر نمی دانم چه خواسته ای دارد، میخواهد لوده بازی در اورد و بخندد، یا ما را خشمگین کند، یا ترک ها را بدنام کند یا چه.
بدانید، اینهایی که این کار را می کنند، می خواهند ما پارس ها از ترک ها بدمان بیاید و ایران کوچک تر و کوچک تر شود!
من خودم تا چند زمان پیش از ترک ها بَدَم می آمد، ولی آماج اینها را که دیدم، از این کار دست برداشتم، چون برای ایران بد است.
ایران هر چه کوچک تر شود و جنگ داشته باشیم میان خودمان، کوچک تر و کوچک تر می شود، چیزی که آن زنا زاده ها می خواهند!
بِدرود!

در پاسخ به کاربرِ {بهنام رضایی}:
من از زبان اوستایی برایِ تو می آورم، اگر زبان پهلوی را باور نداری.
این دو فرتور از نِبیگِ {فرهنگ واژه های اوستا} از دو رویه یِ 356 و 358 هستند.
آیا پیچیدگی و گنگی می بینی؟ آشکار تر از این برایَت آوَرَم؟
...
[مشاهده متن کامل]

ما در پارسی {گار/گر} را داریم که پسوند نیز هست و برایِ نمونه در واژه یِ {پروردگار} آن را داریم. {پروردگار} از دو بخش {پرورد} به چَمِ {پروردن} و {گار:کار} ساخته شده است و برابر {پروردن کار/کسی که پروردن کارش است} می باشد.
در واژه یِ {آموزگار} نیز چنین داریم.
واژه یِ {گاری} هَمان {کاری} است، پسوندِ {ی} در اینجا نشانگرِ {مرتبط بودن} است، و {کاری:مربوط به کار} که در اینجا چیزی است که در کار از آن بکار گرفته می شود.
{گار} بُنِ کنونیِ {گاشتَن} است که در {نِگاشتن} نیز داریم. نیاز است گفته شود {کار/گار} در اوستایی به چَمِ {ساختن/نقاشی} نیز بوده است و از همین روی در {نگاشتن} آن را داریم
درباره یِ {کارگر} هم باید گُفت که اگر واژه ای از نِگاه ساختاری و ریختی عجیب شد، نمی توان گفت که نادرست است!
در اینجا {کارگر} برابرِ {کار کار} است، ولی {کار} دومی واژه نیست! شما با خود پنداشتی که {کار کار} دو تا واژه یِ {کار} پشت سر هم است؟
{کار} نخستین واژه آن است و {کار} دوم پسوند است.
{گَردیدن} در اینجا چه کاره است؟ {گردیدن} همان {گَشتن} است به چَمِ {شدن} که چه کار دارد با {کردن/کار}؟
شما پیامِ پایانِ این تَن ( =اینجانب ) را خواندی؟ آیا آن فرتور ( =تصویر ) را دیدی؟ آیا در آن من پسوند آوردم؟ نه!
بِدرود!

کارکار
اقای نقدی همونجوری که از صحبتهای شما متوجه شدم کار در اوستایی وجود نداره و شما داری پسوند گر رو که همین امروزه هم استفاده میشه رو به کار تعمیم میدی. کارگر که گر انتها همون کری هست که شما میگید. در واقع
...
[مشاهده متن کامل]
کار نیست پسوند فاعل ساز هست. اگه پهیه کر رو پهیه کار در نظر بگیریم اونوقت کارگر میشه کار کار که خیلی بی معنیه. ما میگیم رفته گر. درودگر. اهنگر. این پسوند از گردیدن ( گذشته کردن ) به معنی انجام دادن باید باشه مثل کارکرد. از اینجا میشه فهمید با کار فرق داره.

اینکه کلمه ای پهلوی باشه دلیل بر این نیست که ترکی نیست و فارسی هست. کلمات ترکی هم در پهلوی به وفور هستند. پهلوی خودش یه زبان مجزاست که با فارسی اشتراکات داره و ورژنی از فارسی نیست مثل کردی. اردو. بلوچی.
...
[مشاهده متن کامل]
اینکه به پهلوی مبگن فارسی میانه خودش یه جوک هست. اساسا دری در دربار گورکانیان ایجاد و بکارگیری شد و بیس هندی داره و در دوران محمود غزنوی به ایران رسید. همانطور که در هند استفاده میشد و هندی ها زبان خودشان را داشتند. فرض زبان برای کل ایران یه فرض کاملا باطله همین الان هر گوشه ایران به یک زبان مجزا صحبت میکنند. شما فارسی زو بزاری کنار چی میشه. هر کی به زبون خودش ادامه میده. پس اینکه فارسی رو زبان ایران فرض میکنید کاملا اشتباه هست. پهلوی هم همینجوره. حتی معلوم نیست دقیقا زبان کدام گروه هست و اگه پیشینه زبان فارسی پهلوی هست چرا به یکباره زبان کلا عوض شده. پس از پهلوی به عنوان رفرنس نمیشه استفاده کرد و گفت چون کار توی پهلوی هست پس فارسیه. نه

در کلمه کاراوان کارا به معنی خاک و زمین و ببابان هست. به کلمه کار ربطی ندارد. کاراروان ترکی هست
در ایران هنوز یه عده توهم شهرنشینی دارندو جالبه به بقیه چوپان و دامدار می گویند. من از این دوستمان میپرسم میتونی چند از شغل ادمهایی که صد سال پیش در شهرهایی که در حد روستاهای امروزی بودند رو نام ببرید.
...
[مشاهده متن کامل]
دوست من تا صد سال پیش چیزی که بهش میگیم شهر در حد یه روستای صد خانواری هست که شغلشون بازم یا دامداری یا کشاورزی بوده. بعدشم اکثر کلمات در فارسی نو ساز هستند و اکثر شعرها تصحیح شدند. فکر نکن توی شعر یه کلمه میبینی قدیمیه. اگه در نسخه خطی کتاب بود قابل قبوله. وقتی کلمه ای مثل دانش رو میگیم جدید هست و از ترکی مشتق شده. شما شعر ز دانش دل پیر برنا بود رو میبینی نمیدونی توی نسخه خطی بستوه نوشته شده و کلمه جدید الساخت هست

اقای رضا مدیاتک
جوری میگویید ترکها کارشان دامداری بوده که فکر میکنید بقیه مهندس معدن بودند. دوست من طبق امار سال 1285 در ایران در ان سال 90 درصد مردم عشایر و دامدار و فقط ده دردصد مردم در شهر بوده اند که بازهم اکثر اونها رو اذربایجانی ها تشکیل میدادن. تا همین صد سال پیش کل دنیا کارش کشاورزی و دامداری بوده.
...
[مشاهده متن کامل]

درود
برای اینکه تبار یک واژه یا وند آشکار گردد به ویژه درباره ی واژگانی که در دو یا چند زبان همباز و مشترک اَند به جز ریشه یابی آن واژگان و وندها، پیشینه ی آنها نیز در آن چند زبان جستجو می شود.
هر وامواژه ای پس از درونشد به یک زبان، کم کم همراستا با ساختار آن زبان دچار دگرگشت شده و زایش های دیگری از آن پدیدار می شود که شاید در نگاه نخست آن واژه را در زبانِ وام گیرنده، تبارمند و اصیل بنمایاند لیک اینگونه نیست و باید پیشینه ی واژه در زبان بررسی گردد که از کِی واژه ی یادشده در آن زبان به کار رفته و ریشه ی بنیادین آن چه بوده.
...
[مشاهده متن کامل]

ما اگر بداویم ( ادعا کنیم ) که ریشه واژه ی [فهم] پارسی ست زیراکه برساخته هایی از آن مانند فهمیدن، فهماندن، فهمیده و. . از آن ریشه در این زبان داریم این گواه و چیم ( دلیل ) درستی نخواهد بود، باید پیشینه ی این ریشه در پارسی و در زبانی مانند تازی بررسی گردد که در کدام یک دیرینه تر به کار رفته و اینگونه به دریافتِ استوارتری دست خواهیم یافت.
پسوندهای کوچکسازِ[چه] و [اَک]در پارسی به کار می رود و شاید در برخی زبانهای دیگر هم کاربرد داشته باشد ولی از کجا بدانیم از چه زبانی ست؟
این پسوندها در پارسی میانه به ریخت بنیادیِ [یچَک] بوده که به دو دیسه ی [چه و اَک] ساده شده مانند واژه ی کَنیچک=کن ( دختر ) کوچک که در پارسی نو با چندی دگرش چمی ( معنایی ) و واجی به ریخت کنیز درآمده.
همانگونه که می بینیم آن ریخت بنیادین به دیسه ی [ایز و ایزه] هم خود را نشان می دهد مانند واژه ی دوشیزه،
همچنین به ریخت ( ژه ) هن درآمده مانند مژه، نایژه، دریاژه
و نیز پسوندهای بسیارکوچکساز [ایزک، ژک] مانند کنیزک، مژک، نایژک
پس با نگاه به ریشه و پیشینه ی کهن تر آن در پارسی، تبار این پسوند آشکار می گردد.
این رویکرد دانشیک درباره دیگر واژگان نیز پیاده می شود، برای ریشه یابی یا تباریابی واژه هایی مانند کار، پیشه، گل کاسه، خانه، تابه، قرمه و. . . نیز از همین شیوه پیروی می گردد؛ ریشه ی همه ی این واژه ها در پارسی میانه ( پهلوی ) و یا اوستایی دیده می شود و گمانی در تبارمندی این واژگان در پارسی بجا نمی گذارد.
دویست سال؟! چه چیزی دویست سال؟
پارسی یکی از چهار زبان کلاسیک جهان است.
شکرشکن شوند همه طوطیان هند/زین قند پارسی که به بنگاله می رود. حافظ ( سده هشتم )
مرا کاین سخن هاست مجلس فروز/چو آتش در او روشنایی و سوز
نرنجی ز خصمان اگر برتپند /کز این آتش پارسی در تبند
سعدی ( سده هفتم )
دهقان فصیح پارسی زاد/از حال عرب چنین کند یاد
نظامی در آغاز دیوان لیلی ومجنون ( سده ششم )
به لفظ پارسی و چینی خَماخسرو/به لحن مویه زال و قصیده ی نغزی. منوچهری ( سده چهارم )
خَماخسرو= نام نوایی در آهنگ نوازی
بسی رنج بردم درین سال سی/عجم زنده کردم بدین پارسی
فردوسی ( سده سه و چهار )
درباره ی واژه ی پارسی ( در پارسی میانه و باستان ) می توانید خودتان جستجو کنید.

در پاسخ به کاربرِ /Behnam Rezaei/:
گمان می کنی که با گزارش دادن دیدگاه های من می توانی خود را پیروز میدان کنی؟
تو برای گفته هایت یک پشتوانه و چرایی هم نداری.
این فرتور ( =تصویر ) زیر را میبینی یا کوری؟
بِدرود!
کار
کار و پیشه هر دو واژگانی فارسی می باشند و در زبان فارسی میانه به شکل �کار� و �پشگ� وجود داشته اند .
در ترکی به کار =ایش گویند که به احتمال زیاد برگرفته از پیشه فارسی باشد چرا که ترکهای چادر نشینانی کوچ کننده بودند که شغلی جز نگهداری از چارپایان نداشتند
...
[مشاهده متن کامل]

و ترکها واژگان زیادی از پیش و پیشینه و پشت فارسی گرفته اند همچون:
پشتمال ( لنگ گرمابه ) - پشپشه ( پشت هم ) - پشین ( نقد ) - پیشگیر - پیشرو - پشنگ ( پیش آهنگ ) پیشکش و . . .

آقای نقدی برای تحلیل حداقل باید دو تا زبان رو بدونید بعد نظر بدید. هر زبان در سیر تکامل تغیرات تلفظی داره. مثلا ترکی ی اول کلمات می افتد. یا ک و گ ابدال دارند همین الان. کوچ. گوچ. دوتا یکی هست. بمعنی کوچ
...
[مشاهده متن کامل]
کردن. گل و کل هم همینطوره. این قضیه همین الانم صادقه و در کشورهای ترک زبان بعضی کل و بعضی گل می گویند. در ایران ترکا کوچ می گویند در ترکیه گوچ می گویند. کل و گل یکی هست و هر دو بمعنی خندیدن مثل!کل کشیدن. این هم که دوستمون میگه کلماتی که به ه ختم میشه غالبا ترکی هست درست میگه بر حسب تجربه میبینی که کلماتی که در ترکی به ا ختم می شوند در فارسی همون کلمه به ه ختم شده. قورما به قورمه. قیما به قیمه. خانا به خانه. ساچما به ساچمه. قورباقا به قورباقه. تولومبا به تلمبه. کاسا به کاسه. تاوا به تابه. این دوستمون نمیگه همش میگه غالبا که درست میگه. شما بنظرم شکل گیری زبان دری رو تاریخش رو بخون. این زبان در دربار شکل گرفته و اولش هند بوده نه ایران. یک زبان وارداتی هست. شما روش تعصب دارین و تاریخ. رو نمی پذیریم. به همون اندازه که زبان فارسی برای شما هست برای ترکا هست. این زبان موجدش ترکا هستند.

آقای نقدی پسوند چه پسوند ترکی هست نه فارسی. و پسوند تصغیر هست. این یه چیز مشخصی هست و شما اولین نفری هستین که میگن فارسی هست.
واژه کار واژه ای ترکی به معنای سود هست و کار کردن به معنی پول درآوردن و سود کردن هست. همچنین معنی دوم کار اثر کردن هست که باز اونم به فارسی راه پیدا کرده و میگن کاری بمعنی موثر. اولین فرهنگ لغت فارسی که اسدی توسی نوشته کلا 150 کلمه داره. همچنین زبان فارسی یا همون دری زمان محمود غزنوی تازه به ایران اومد و تا دویست سال پیش کسی نمی دونست فارسی چیه. چیزی بنام فارسی باستان و میانه اصلا وجود نداره. همچنین شما واژه کر رو آوردی اونم از پسوند یه اسم و میگی اینم کار ببینید
...
[مشاهده متن کامل]

منبع . عکس فرهنگ لغت عمید
کار
واژه کار
معادل ابجد 221
تعداد حروف 3
تلفظ [kār]
نقش دستوری اسم
ترکیب ( بن مضارعِ کاشتن )
مختصات ( رُ ) ( اِمر. )
آواشناسی kAr
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه ی کار از ریشه ی واژه ی فارسی کاشتن است
منبع . عکس فرهنگ لغت عمید
کار
پاسخ شماره 4 به کاربر /آرش پارسی/ با نام پیشین /آرش پارسیک/:
خب، گفته این کاربر این بود که :"کار واژه ترکی است" و خب در چندین دیدگاه این گفته را ارزیابی و سنجش کردم.
ولی دوباره با یک پشتوانه آمدم تا این دیدگاه را از میان ببرم.
...
[مشاهده متن کامل]

"کار" واژه ای است که در اوستایی آمده است و واژگان بسیاری همچون "همکار" هم در اوستایی بودند و ریشه در این زبان دارند!
"کار" در این زبان به شیوه "کَر" بوده است که ار زبان اوستایی به زبان پهلوی به "کار" دگرگون شده است که دگرگونی خیلی ساده و درستی است.
واژه های بسیار زیبایی از این واژه ساخته شده اند همچون: ( در نگاه داشته باشید که "کار" در این زبانها ها برابر "ساختن، خلق کردن" نیز بوده است )
پَهیکَر ( پیشوند پهی ) ( کَر در اینجا برابر "ساختن، خلق کردن" ) =عکس
اوسکار ( پیشوند اوس ) =اندیشیدن
نِکَر ( پیشوند نِ برابر پایین، به پایین، بَر رو ) ( کَر برابر "آفریدن، خلق کردن ) =نقاشی کردن
بدرود!

کارکار
پاسخ شماره ۳ به کاربر /آرش پارسیک/ ( پارسیک؟ ) :
یک سری واژگان ایرانی و پارسی ( این دوستمون دوست نداره بگه پارسی یا ایرانی، از واژه دری خوشش میاد! ) را گفتند که ترکی هست و در اینجا میخواهم با چرایی بگویم که آنها ترک نیستند و پارسی می باشند.
...
[مشاهده متن کامل]

نخست گفته اند که گُل واژه ای ترکی است. چرایی آن هم گفتند که گولمِک که واژه ای ترکی است، برابر همانند گل باز شدن ( خندیدن ) است که چون گول در آن دارد پس گول یا گل ترکی است!
در دیدگاه پیشین هم گفتم، گولمک از وازه کول در ترکی کهن می آید که کول برای to laugh در انگلیسی است و هیچ پیوندی ( رابطه ای ) با گول یا گُل در پارسی ندارد! ( با جستجو etymology of gulmek در اینترنت که ریشه واژه gulmek را نشان می دهد، پی می برید که ریشه آن کول یا kul است )
پس سخن ایشان چون بدون گواهی هم هست رد می شود.
من پیش از بررسی دیگر واژگان میخواهم چیزی بگویم:
کاربران ترک، هنگامی که می بینند واژه ای در ترکی و در پارسی هست، برداشتشان این است که واژه بی گمان از ترکی به پارسی رفته است!
یک درسد هم به پارسی بودن آن گمانه نمی دهند.
اگر این فرنود آوری ( استدلال ) درست است، شب ها خورشید بالا می آید و روز ها ماه!
نخست گفته اند که باغ از ترکی به پارسی رفته است، ولی این رد می شود، چون واژه باغچه=باغ چه که در آن "چه" پارسی است و برای کوچک کردن چیزی می آید ( همانند بیل و بیلچه ) در ترکی هم هست، پس اگر ترکی باشد، پسوند پارسی چه می کند؟! به واژه ای که ترکی است که باغ باشد، پسوند پارسی چسبانده اند؟!
پس این واژه نمی تواند ترکی باشد، چون در ترکی چیزی به نام باغچه هم هست که در آن چه پسوندی پارسی است و اگر باغ واژه ای ترکی باشد، نمی توان به آن پسوند پارسی افزود.
پس ترکان گرامی باغ و باغچه را از ما دزدیده اند و اکنون می گویند ترکی است!
سپس واژه ساز را ترکی خواندند که آشکارا است، نادرست است.
ساز بن کنونی ( مضارع ) ساختن است.
همانگونه که پرداز بن کنونی پرداختن، انداز بن کنونی انداختن است. اینگونه دگرش ها در زبان پارسی زیاد رُخ می دهند.
در اینجا ها "خ" و "ز" برای آسانی گویش ها جا به جا شدند.
در دنباله گفته اند که قاز به شیوه غاز به پارسی آمده است.
باید بگویم که غاز ریشه ای هندواروپایی ( گونه ای از زبان ها ) دارد.
و این واژه غاز هم در پارسی از همان گرفته شده است.
زبان های ترکی زیر شاخه هندواروپایی نیستند و شاخه خودشان را دارند و این دو شاخه زبان هیچ پیوندی با هم ندارند!
نمی توانید بگویید که واژه ای از شاخه زبان های ترکی به شاخه خیلی بزرگ هندواروپایی آمده است! ( زبان های هندواروپایی چیز هایی مانند انگلیسی، آلمانی، پارسی و. . . هستند )
غاز در پارسی کهن نیز بوده است و همانگونه که گفته شده بود، ریشه هندواروپایی دارد و نمی تواند از ریشه زبان دیگری باشد!
گفته اند که ناز هم ترکی است، ولی ناز در پهلوی و اوستایی دیده می شود و واژه نازک هم از همان گرفته شده است.
ایشان گفته اند که داز به فارسی راه یافته و شده است تاس!
نخست اینکه این دو چه پیوندی با هم دارند؟د شده ت و ز شده س؟ از کجا میدونی که از ترکی به پارسی اومده؟شاید وارونه باشد؟
دهخدا در باره واژه طاس می نویسند:
معرب واژه تاس در فارسی.
پس ایشان نیز گفته اند که تاس پارسی است و نه ترکی، چون اگر ترکی بود باید نوشته می شد:
معرب واژه داز در ترکی.
تاس در پهلوی ( فرهنگ زبان پهلوی ) نیز دیده می شود.
گفته اند که بار هم واژه ای ترکی است، چی؟!
نخست آنکه ما این واژه را در پارسی پهلوی نیز داریم، و واژگانی همچون بارش و باریدن و باران هم از همین بار می آیند و پارسی هستند. هیچ جایی به ترکی بودن این واژه اشاره نکرده و همه جا واژگانیی همچون باران، باریدن، بارش و بار پارسی انگاشته شده اند.
می نمی دانم این کاربر این ها را از کجایش در می آورد!
دیگر واژه ها را در دیدگاه دیگری بررسی می کنم، چون این خیلی دراز شد!
بدرود.

چه تند پاسخ می دهید!
"من نگفتم همه کلمات منتهی به حرف "ه" ترکی هستند، بلکه گفتم اصولا"
خب اگر همه واژگان که پایانشان ه داشته باشد ترکی نیستند، پس نمی تواند چم ( =دلیل ) ای برای ترکی بودن پیشه باشد، چون شاید این وازه از آن واژه های نا ترکی دارای ه در پایانش باشد. ( بر پایه گفته خودتان! )
...
[مشاهده متن کامل]

باز هم میگویم، شما برای پارسی نبودن و ترکی بودن واژه "پیشه" نه چم ( =دلیل ) درستی آورده اید و نه هیچ "سرچشمه" ( منبع ) ای.
پس چون هم در فرهنگ زبان پهلوی واژه این به نام "پیشه" بوده است و هم اینکه هیچ جایی این واژه ترکی پنداشته نشده، پس نمی توانید بگویید که ترکی است!
خواهش میکنم گفتگو را بر سر چیزی که گفتید نگه دارید و نمی خواهد با لودگی بازی خودتان را پیروز کنید!
"کلمات منتهی به حرف "ه" یا تورکی اند یا اگر تورکی نباشند بر وزن کلمات تورکی ساخته شده و فاقد ریشه معنادار هستند. نمونش همین کلمه خنده که هبچ ریشه معنا داری نداره و صرفا با قیاس با کلمات تورکی جعل شده"
شما را با پسوندی پر کاربرد در پارسی آشنا می کنم:"ه"
در نمونه ای که خیلی روی آن پاشفاری کرده اید، "خنده"، گفتید که این واژه ریشه ندارد!!
پسوند ه ( گونه ای از آن ) به این شیوه کار می کند:
بن واژه ( =مصدر ) ای را برگزینید. آن را به شیوه فرمانی ( =امری ) در آورد و ب نخست آن را بردارید. اکنون به واژه ساخته شده، "ه" را بیفزایید. واژه ای ساخته می شود که برابر همان بن واژه نخست است و به آن نام مصدر می گویند.
خنده، گریه و مویه و بسیاری از واژگان دارای "ه" در پایانشان به همین شیوه ساخته شده اند.
اکنون پاسخ بده:"در ترکی چنین چیزی هست؟!این در ترکی ریشه دارد؟!!!!!!!"
"صرفا با قیاس با کلمات ترکی ساخته شده"
( حرفات برام سَنَده! )
اشاره کردید که خنده در ترکی می شود گولمک که راستین هم هست، ولی گفتید که از گل می آید و گل هم ترکی است!
شما ریشه این واژه را نادرست پنداشتید. گولمک از کول ( to laugh ) می آید و هیچ پیوندی با "گُل" ندارد. ( در اینترنت جستجو کنید:Etymology of gulmek که می شود ریشه واژه گولمک )
در همه واژه نامه ها "گُل" پارسی پنداشته شده ( هیچ جا ننوشته ترکی! )
من دیگر روی پارسی بودن گُل گفتگو ای ندارم، چون گفتگو سر آن نیست. . .
شما پارسی را زبانی بی ریشه خواندید که من هیچ سخنی اینجا ندارم!به خدا. . . .
پشتوانه شما برای ترکی بودن کار:
"خیلی از واژگان ترکی بر آهنگ فاع هستند. کار بر آهنگ فاع است. پس کار ترکی است؟!"
آشکارا است که این گونه فرنایش ( استدلال ) درست نیست ( اگر بگویید درست است من دیگر این گفتگو را تَرک می کنم! )
در دیدگاه پیشین هم واژه ای به نام "کارَ" را در واژه های اوستایی دیدیم که برابر کار در پارسی امروزه است.
اگر همه واژگان بر آهنگ فاع ترکی هستند، پس بار و گار و سار و خار و. . . . ترکی هستند؟! پاسخ "نه" هست!
بدرود. ( راستی، خدا هم ترک هست، درسته؟! )

اولا ک من نگفتم همه کلمات منتهی به حرف "ه" تورکی هستند بلکه گفتم اصولا .
شما اول برید تحقیق کنید تا معنای اصل را یادبگیرید بعد کامنت بذارید . مراجعه کتید به اصول فقهیه تا معنای اصل و استثنا رو یادبگیرید .
...
[مشاهده متن کامل]

در ضمن لطفا کلمات ساختگی و جعلی ک هیچ شخصی استفاده نمیکنه و موجب میشه زبان دری یا افغانی بیش از پیش مصنوعی تر و جعلی تر به نظر بیاد اجتناب کنید چون باعث خنده میشه .
کلمات منتهی به حرف "ه" یا تورکی اند یا اگر تورکی نباشند بر وزن کلمات تورکی ساخته شده و فاقد ریشه معنادار هستند. نمونش همین کلمه خنده که هبچ ریشه معنا داری نداره و صرفا با قیاس با کلمات تورکی جعل شده . . . در تورکی به خنده میگن گولمک یعنی صورت مثل گل شکفته شدن که گل هم تورکیه . . . ولی خنده هیچ ریشه معنا داری نداره . اکثر لغات غیر تورکی زبان دری ، فاقد ریشه معنادار هستند و این یکی از ضعف های بزرگ زبان دری است
لغتنامه دکتر شاهمرسی لغتنامه ای مشهور است البته برای افغانی زبان ها ک تورکی بلد نیستند طبیعی است که اسمش رو نشنیده باشند . بزرگترین نویسندگان لغتنامه ها در ایران چه دری و چه تورکی ، تورک ها هستند مثل مرحوم دهخدا
کلمه کار یک کلمه اصیل و قدیمی تورکی است. یکی از مشهورترین اوزان کلمات تورکی ، وزن فاع است همان طور که مشتقات زبان عربی در ثلاثی مزید ، واجد تبویب است زبان تورکی نیز نسبتا از چنین ویژگی برخوردار است مثلا کلمات منتهی به آق تورکی اند مثل اتاق ، اجاق ، قاچاق ، بونچاق ، تمتراق ، قشقراق ، یایلاق ، قشلاق ، چماق ، چاخماق و صد ها کلمه دیگه.
وزن فاع مثل کلمه کار ، در زبان تورکی بسیار بسیار بیشتر از زبان دری شایع تر است لذا در صورت تردید در تورکی بودن یا دری بودن یه کلمه بر وزن فاع ، باید اصل را بر تورکی بودن آن گذاشت مگر این که قرائن و ادله ای از نوع اماره یا به طریق اولی بینه باشه که اماره و بینه فائق بر اصل عملی است. درثانی حاکمیت بیش از هزار سال تورک ها نیز دلیل دیگری است که سبب میشود مانحن فیه ، مجرای اصل فوق الاشعار گردد.
نمونه ای از کلمات زبان تورکی بر وزن فاع :
باغ ( بستان )
چاغ ( زمان و عصر )
چاغ ( تپل )
داغ ( کوه )
داغ ( بسیار گرم )
یاغ ( ببار )
یاغ ( روغن )
ساغ ( سالم )
ساغ ( بدوش )
ساغ ( سمت راست )
آغ ( سفید )
ساز ( درست کن )
ساز ( وسیله نوازندگی )
آز ( کم )
آز ( گمراه شو )
یاز ( بنویس )
قاز ( بِکَن )
قاز ( به شکل غاز وارد دری شده )
ناز ( عشوه )
یاز ( بهار )
داز ( به شکل تاس وارد دری شده )
تار ( فشرده مجاز از سیم های فشرده ساز تار )
کار ( انجام دادنی )
کار ( به شکل کَر وارد زبان دری شده )
جار ( فریاد )
نار ( به شکل انار وارد زبان دری شده )
بار ( میوه )
قار ( برف )
دار ( تنگ مثل طناب دار )
آی ( ماه )
آی ( حرف ندا )
بای ( حرف تعجب )
وای ( حرف اظهار درد )
تای ( مثل )
تای ( گونی )
یای ( تابستان )
یای ( منتشرکن )
یای ( بمال )
پای ( سهم )
چای ( رودخانه )
سای ( بشمار )
جای ( گیج شو )
لال ( بی کلام )
کال ( نارس )
شال ( پوشش )
خال ( زائده روی پوست )
یال ( موهای پشت گردن اسب )
سال ( بینداز پایین )
بال ( عسل )
آل ( بگیر )
چال ( بنواز )
قال ( بمان )
دال ( پشت )
یاد ( ذکر )
آد ( اسم )
زاد ( چیز )
داد ( مزه )
داد ( بچش )
آت ( بینداز )
سات ( بفروش )
تات ( بیگانه )
قات ( هم بزن )
بات ( فرو برو )
یات ( دراز بکش، بخواب )
چات ( بِرَس )
چاپ ( بِکَن )
تاپ ( پیداکن )
یاپ ( بپز )
یاپ ( انجام بده )
قاپ ( برُبا )
قاب ( ظرف )
آچ ( بازکن )
آس ( آویزان کن )
آش ( ردشو )
آش ( غذا )
باش ( سر )
چاش ( گیج بزن )
کاش ( ادات تمنی )
یاش ( سن )
یاش ( خیس )
داش ( سرریزشو )
داش ( سنگ )
ساش ( نیش بزن )
دام ( چکه کن )
دام ( پشت بام )
دان ( انکارکن )
دان ( صبح )
سان ( فکرکن ، بنپدار )
قاچ ( فرارکن )
قاچ ( تکه )
ساچ ( مو )
چاخ ( جرقه بزن )
آخ ( ندای درد )
تاخ ( نصب کن )
تاخ ( فرو کن )
باخ ( نگاه کن )
قاخ ( برگ زردآلو )
یان ( بسوز )
یان ( سمت )
قان ( خون )
خان ( امیر )
شاه ( فرمانروا )
چاو ( خبر )
آو ( شکار )
تاو ( حلیه )
یاو ( دشمن )

درود بر همگی. نکوشی تند بر دیدگاه کاربر /آرش پارسیک/:
این کاربر نخست اشاره می کند:"هر واژه ای در زبان پارسی ( دری ) پایانش ه داشته باشد، ترکی است"
خیلی خیلی خیلی خوب!دوست دارم "ریشه" ( منبع ) سخن ایشان را ببینم!!! بر پایه سخن ایشان، واژه هایی مانند "واژه، خنده، پروانه، شانه، آموزه، آفرینه، ریشه، مایه، ساده، نامه، گهواره، واره، آره. . . " و هر واژه ای در زبان پهلوی که پایانش َگ باشد، ترکی است.
...
[مشاهده متن کامل]

این چه چیزی است؟ من نمی توانم چیزی بگویم از "چرت" بودن آن. ه یک پسوند در پارسی است و بسیاری از واژگان دارای ه در پایانشان هستند. این کاربر برای گفته خود هیچ "ریشه" ( =منبع ) ای ندارد و سخن آن ( که بدون هیچ بررسی آشکار است! ) نادرست است و ایشان به هر فرنودی، از زبان ترکی خوششان و از زبان پارسی بدشان می آید و با پخش کردن ساخته های یاده خویش، می خواهد به خواسته خویش برسد!!
در فرهنگ کوچک زبان پهلوی واژه پیشه را می بینیم ( در نگاره هایی که فرستاده شده است. )
در دنباله آن، ایشان یک نگاره از کتاب "فرهنگ فارسی - ترکی" می آورند. در فرهنگ واژه های اوستا واژه ای به نام کارَ آمده است که برابر کار و پیشه است. ( نگاره اش را فرستاده ام )
من روی پارسی بودن این واژه جنگ هم نمی کنم، این کتابی که ایشان آورده اند:
۱ - سرشناس نیست!
۲ - از برای فرنود نخست، نمی توان به درست بودنش دل آرام بود.
۳ - من هیچ کتاب دیگری ندیده ام که کار را ترکی بخواند.
شما در همه کتاب های راستین و سرشناس نگاه کنید، این واژه پارسی است و هیچ جا ( سوای این کتاب! ) این واژه را ترکی نخوانده اند. افزون بر این، شمار واژگان ساخته شده با "کار" در پارسی خیلی زیاد است، چه پسوند، چه هر چیز.
اگر این واژه بیگانه بود، تا این اندازه در پارسی و پارسی باستان و اوستایی واژه سازی با آن نمی شد. شما در همین فرهنگ واژه های اوستا نگاه کنید، چند واژه که در نگارش آنها "کار" آشکارا است و همچنین برابر آنها با کار پیوند دارد، می بینید.
فردوسی نیز این واژه را زیاد در اشعار خود به کار برده است.
چرا جای دور برویم؟در همه فرهنگ نامه و واژه نامه های سرشناس، این واژه پارسی شناخته شده است.
دیگر چه اندازه پشتوانه بیاورم؟! این کاربر یکهویی میخواهد همه کتاب ها و فرهنگ نامه های سرشناس را با نگاه و دید خودش، از میان ببرد!
بدرود.

کارکار
کار و پیشه هردو تورکی اند.
پیشه شکل درستش پِشه هست در زبان تورکی.
اصولا کلمات زبان دری مختوم به"ه" نمیشوند و کلماتی مثل جرگه ، دکه ، لکه ، تکه ، پاره ، چاره ، باره ، دلمه ، قیمه ، قورمه ، خامه ، گزمه ، سگرمه ، چمباتمه و خانه و صدها کلمه دیگر تورکی هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

لغتنامه دکتر شاهمرسی به تورکی بودن این کلمه اشاره کرده که عکسش آپلود میشه

کار
کار: دکتر سیروس شمیسا، در کتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی، آن را به معنایِ همجنسگرایی نیز آورده است.
کار واژه ای پارسی برابر پیشه است. کار می تواند پسوند هم باشد و واژه کار می شود کسی که واژه را انجام می دهد.
این پسوند همانند پسوند "گر" است و می توانید به جای هر کدام دیگری را بگذاریم برای نمونه ستمگر و ستمکار.
واژه کار
معادل ابجد 221
تعداد حروف 3
تلفظ [kār]
نقش دستوری اسم
ترکیب
[پهلوی ( بن مضارعِ کاشتن )
مختصات ( رُ ) ( اِمر. )
آواشناسی kAr
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
به نظر می رسد که کار اسم مصدر " کردن" باشد.
کار
واژه کار برگرفته ار بن ریشه هندو اروپائی ک ور kwer - یا انجام دادن یا کار کردن چنانچه در اوستا کرنوایتی kernoiti ودر سانسکریت کارا و کرتا kara - . در فرهنگ هند واژه مشهور کارما karma ( مجموع کار نیکی که اورا از دیگران متمایز میکند که در فارسی کردار میباشد.
...
[مشاهده متن کامل]

کسی کو بدانش توانگر بود. زگفتار کردار بهتر بود ( فردوسی )

واژه کار یا کاری کاملا پارسی است چون در عربی می شود تکلیف یا عمل در ترکی می شود iş این واژه یعنی کار یا کاری صد درصد پارسی است
کار در گویش کرمانی به معنی دار قالی نیز هست.
اجرا
کاشتن: کاشت/کار
کار. و کردن
کار به چم انجام دادن است و از ریشه *kʷer - ایران باستان قبل از اوستا است.
https://en. m. wiktionary. org/wiki/Reconstruction:Proto - Indo - European/kʷer -
کردن از ریشه *H�kart ایران باستان و آریایی است و در اوستا آن را cōrət̰ گویند به چم ساختن و کردن است.
...
[مشاهده متن کامل]

در اوستایی واژه ورز *warj - را داشتیم به چم کار است و امروز ان را در ریخت ورزا گاو نر ؛ ورز پسوند بسان کشاورز به چم کسی که کارش کشت است و برز و برزگر به چم کسی که کارش کشاورزی است می بینیم.
https://en. m. wiktionary. org/wiki/Reconstruction:Proto - Indo - Iranian/Hákart
همچنین ردپای واژه برز به چم بلند بالا در واژگانی هم چون البرز به چم بالای کوه را نیز میتوان دید.
واژه work در انگلیسی از واژه ورگ یا ورز پارسی به چم کار است.
https://www. etymonline. com/word/work#etymonline_v_10846
https://www. etymonline. com/word/*werg - ?ref=etymonline_crossreference
https://en. m. wiktionary. org/wiki/𐬬𐬆𐬭𐬆𐬰#Avestan
تعدادی واژه کار را ترکی میدانند چنین نیست این واژه Proto - Iranian ایرانی کهن است که بر این پایه کمینه ۳۵۰۰ سال دیرینگی را دارد.
@iranarya
ایران سرزمین نیک زادگان

در زبان کوردی
کار =کر ( الاغ ) یا هَر مان ( کار ) = هَر ( الاغ )
در ترکی
ایش ( کار ) =ایشک ( الاغ )
در انگلیسی ( یابهتر بگم زبانهای اروپایی )
Work هم معنی کارو میده هم معنی غم و غصه که در زبان کوردی هم چند کلمه از دوران ارتباط با یونان و رومیان باقی مانده که یکیش ورکه به معنای دلهره میباشد
...
[مشاهده متن کامل]

در زمان باستان انجام کار عیب بود و اونرو مخصوص چهار پایان و برده ها میدانستن

مخالف کار می شود استراحت
کار: این واژه پارسی و ایرانی است:
1 - واژه ( کردن ) در زبان پارسی باستان، اوستایی، پارسی میانه:
کردار، کرتار، کاروان، زَمان کَرتاریْه= تعیین وقت، زَمان کَرتَن =زمان تعیین کردن، کَرد= کرد، انجام داد
...
[مشاهده متن کامل]

کَرد اِستید= کرده شده است، انجام داده شده است، کَردَن= کردن، انجام دادن، ساختن.
( کَرپ کَرتار= نیکوکار. این واژه را در زمان ساسانیان بر روی پول می نوشتند تا نشانگر نیکوکاری شاه باشد ) .
کَرتَم= kartam کرده ـ انجام شده ( پارسی باستان ) و. . .
2 - واژه ( کار ) خود بُن مضارعِ کارواژه ( کاشتَن ) می باشد. بیشتر واژگان پارسی با این شکل، در قالب بنِ مضارع با دگرگونی آوایی ( ش ) به ( ر ) همراه است. نمونه:انگاشتن ( بن مضارع:انگار ) /انباشتن ( بن مضارع:انبار ) ، داشتن ( بن مضارع:دار ) و. . .
شکل کهن کاشتن: ( کیشتَن )
( ( واژه ( کردن ) در همه زبان های ایرانی بکار می رود، پارسی، پشتون و. . . ) )

ریشه یابی واژه ی #کار ✅
آقایان میکویند کار اسم است و کردن فعل آن است اما انگار از ترکی از وجود فعل گورمک ( ایش #گورمک ) و #قاییرماق خبر نداشتند.
( درصورتی که توایی ندارید تا با حقایق روبه رو شوید فقط بروید و نظر اشتباه ندهید )
...
[مشاهده متن کامل]

واژه ی کردن که استاد اسماعیل هادی اشاره به کرتمک به معنی جدا کردن کردند کمی اشتباه است زیرا کرتمک همان تغییر یافته ی واژه ی قیرتماق به معنی خرده برداشتن و ناخنک زدن است. ( که به صورت cut و قطع وارد انگلیسی و عربی شده )
کار در ترکی به معنی عملکرد و فایده است نه کار
ایش با کار در ترکی متفاوت است.
کاری یوخدور تاثیر و فایده ندارد
ایشی یوخدور عمل و کار ( work ) ندارد
هر دو معنی متفاوت دارند. ❎
واژه ی گورمک یا قاییرماق به معنی انجام دادن و ساختن هردو یک فعل هستند که تفاوت تلفظ داده اند.
از بنیان قاغماق تشکیل شده اند
شدت بخشیدن
معانی گورمک : دیدن - انجام دادن - کافی بودن
شدت در نگاه کردن : دیدن
شدت در کار : گورمک
شدت در عملکرد : گورر بسدیر ( نشان دهنده ی این است که کار با این قدر می انجامد )
گورگو - g�rg� : رسم
کارا گلمز - kara gəlməz : بدرد نخور
حال مشخص است واژه کردن و کار همان گورمک - قاییرماق و قار - کار ترکیست و صد درصد شک نکنید که این واژه ترکیست.
مطالعه باعث دانستن حقایقی میشوند که از آغاز بوده اند

سلام
جناب ع دلیل آوردن برای رد مطالب شما مانند اثبات وجود خورشید در یک روز ابری برای کسی است که می پره میون جمع و با یک نگاه عاقل اندر سفیه و با یک لحن استاد مآبانه میگه: �صد درصد شک نکنید اینیکه پشت ابراس خورشید نیست، ستاره شعرای یمانیه یا هشتاد تریلیون شمع روشنه که ناسا کنار هم چیده!�
...
[مشاهده متن کامل]

که البته همش به یه اندازه مسخرس و بی نیاز به پاسخ چون خودش هم می دونه داره مغلطه می کنه و کسی هم واقعا باور نمی کنه هرچند که چند نفر هم بخاطر طنز مطلب براش دست بزنند ( براش لایک بزارند )
ولی به هر صورت حالا که فکر می کنی اهل تحقیق هستی برو یه تحقیق درست و واقعی انجام بده به دور از حب و بغض و رونویسی از منابع پانترکی مث اسماعیل هادی که جز تعصب کور و خود همه چیز پنداری ( به قول ما اصفانیا خود ککه* پنداری ) فاکتور دیگه ای رو برای خودشون لحاظ نمی کنند. یه سری هم به منابع دست اول که مربوط به ایران پیش از اسلام ( وطن خودت ) میشه بزن تا ریشه واژگان پارسی رو ببینی، اونوقت فضای فکریت 180 درجه تغییر می کنه و خود واقعی ات رو شاید پیدا کنی.
* ککه=باقیمانده هضم نشده از خوراک

ریشه یابی واژه ی #کار ✅
آقایان میکویند کار اسم است و کردن فعل آن است اما انگار از ترکی از وجود فعل گورمک ( ایش #گورمک ) و #قاییرماق خبر نداشتند.
واژه ی کردن که استاد اسماعیل هادی اشاره به کرتمک به معنی جدا کردن کردند کمی اشتباه است زیرا کرتمک همان تغییر یافته ی واژه ی قیرتماق به معنی خرده برداشتن و ناخنک زدن است. ( که به صورت cut و قطع وارد انگلیسی و عربی شده )
...
[مشاهده متن کامل]

کار در ترکی به معنی عملکرد و فایده است نه کار
ایش با کار در ترکی متفاوت است.
کاری یوخدور تاثیر و فایده ندارد
ایشی یوخدور عمل و کار ( work ) ندارد
هر دو معنی متفاوت دارند. ❎
واژه ی گورمک یا قاییرماق به معنی انجام دادن و ساختن هردو یک فعل هستند که تفاوت تلفظ داده اند.
از بنیان قاغماق تشکیل شده اند
شدت بخشیدن
معانی گورمک : دیدن - انجام دادن - کافی بودن
شدت در نگاه کردن : دیدن
شدت در کار : گورمک
شدت در عملکرد : گورر بسدیر ( نشان دهنده ی این است که کار با این قدر می انجامد )
گورگو - g�rg� : رسم
کارا گلمز - kara gəlməz : بدرد نخور
حال مشخص است واژه کردن و کار همان گورمک - قاییرماق و قار - کار ترکیست و صد درصد شک نکنید که این واژه ترکیست. ♦️

کار ( Kar ) : در زبان عبری به معنی سرد
کار ( Kar ) : در زبان ترکی ناشنوا
چیزیکه آن را انجام می دهیگ
واژه کار در زبان کردی کلهری یک کاربرد متفاوت نیز دارد. معنای تعلق داشتن را می رساند.
مثال:
علی کار مه. ( کار در این عبارت به نزدیک ترین کسی که فرد با آن قرابت خویشاوندی دارد می گویند. این نزدیکی ممکن است فرزند یا برادر باشد. )
واژه ی کار در زبان کردی کلهری یک معنا و کاربرد جالب دارد.
( تعلق داشتن ) مثال:
علی کار مه. واژه کار دراین عبارت معنای فامیل یا خویشاوند نزدیک می دهد.
لغت اوستایی کار به معنای مردمان سپاه people army است که در واژه کاروان kāravān* ( حرکت گروهی از مردمان ) و سرکار ( رئیس مردمان ) و کس وکار ( کس و کسان ) به کار رفته است.
منبع : http://parsicwords. mihanblog. com/
کار معنا های زیادی دارد که میتوان به شغل اشاره کرد
کار: [ اصطلاح چوپانی ] گوسفندی که گوش های کوچکتری نسبت به گوسفندان معمولی دارد .
انجام دادن چیزی

حاصل ضرب نیرو در مقدار جابجایی جسم است. کمیتی است نرده ای یا اسکالر یعنی تنها دارای اندازه یا بزرگی است و با یک عدد آنرا نشان می دهند. یکی از روش های انتقال انرژی است. یکای اندازه گیری آن ’ژول‘ است.
انگلیسی:job/WORKE
عربی:شان. امر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٣)

بپرس