کاتوره

لغت نامه دهخدا

کاتوره. [ رَ / رِ ] ( ص ) سرگشته. ( لغت فرس نسخه خطی متعلق به مرحوم اقبال ) ( صحاح الفرس ) ( معیار جمالی ) ( اوبهی ) ( برهان ) . شیفته سار. حیران. سرگردان بود همچون آسیمه. ( فرهنگ اسدی نسخه نخجوانی ) :
آن بلبل کاتوره ٔبرجسته ز مطموره
چون دسته طنبوره گیرد شجر از چنگل.
منوچهری.
دوستش عاقل است و پابرجای
دشمنش ابله است و کاتوره.
شمس فخری.
|| ( اِ ) آسیمگی. سرگردانی :
هیچ راحت می نبینم در سرود و رود تو
غیر از این فریاد کز وی خلق را کاتوره خاست.
رودکی.
مؤلف فرهنگ انجمن آرا گوید: فخر قواس بزای معجمه بمعنی گرانی آورده و این بیت ( فوق ) رودکی را شاهد کرده... و برای زای معجمه وقتی شاهد شود که قافیه بیت معلوم باشد. || دوار. سرگیجه. || مؤلف برهان گوید: بمعنی کارآگاه هم هست که منهی و اخبار رساننده باشد. این معنی اشتباه است ، زیرا در صحاح الفرس ( نسخه کتابخانه مؤلف ) پس از شرح کلمه «کاتوره » آمده : کارآگاه ،منهی باشد که اخبار باز رساند و کارآگاه لغتی است مستقل و معنی آن بمعنی کاتوره داده شده.

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) سرگشته شیفته سار حیران : [ آن بلبل کاتوره برجسته ز مطموره چون دست. تنبوره گیرد شجر از چنگل ] . ( منوچهری ) ۲ - سرگشتگی آسیمگی : [ هیچ راحت می نبینم در سرود و رود تو جز که از فریاد و زخمهات ( غیر از ین فریاد کزوی ) خلق را کاتوره خاست ] . ( رودکی )
سرگشته شیفته سار

فرهنگ معین

(رِ ) (ص . ) سرگشته ، سرگردان ، شیفته - سار.

فرهنگ عمید

۱. سرگشته، سرگردان، گیج، حیران.
۲. (اسم مصدر ) سرگشتگی، سرگردانی: هیچ راحت می نبینم در سرود و رود تو / جز که از فریاد و زخمه ات خلق را کاتوره خاست (رودکی: ۵۲۱ ).

پیشنهاد کاربران

کاتوره همان تصادفی و شانسی و بی نظم و سامان هست
به صورت نامنظم درحال حرکت اند

بپرس