کاتب خراسانی

لغت نامه دهخدا

کاتب خراسانی. [ ت ِ ب ِخ ُ ] ( اِخ ) محمدبن عثمان. نوشته اند که معاصر حکیم عنصری بلخی و شاگرد ابوالفرج سگزی بوده و غالباً به خمول میل مینموده زیاده از حالش اطلاعی نیست. ازوست :
من قصایده :
ای دوست عاشق از بر تو زار میرود
دل پر ز رنج و حسرت و تیمار میرود
بی یار و دل منم خنک آنکس که در جهان
با دل همی خرامد و با یار میرود
خوبی همه بمجلس تو آید ای عجب
آری سزا بنزد سزاوار میرود
من تغزّلاته :
حلقه حلقه مشک دارد بر کنار ارغوان
توده توده لاله کارد بر کنار ضیمران
تیره گشت از خدّ او ماه دو هفته بر فلک
طیره گشت از قدّ او سرو سهی در بوستان
گه سخن گوید بمجلس چون عطارد بیدهن
گه کمربندد به میدان همچو جوزا بی میان
جز زنخدانش شنیدستی ز سیم ساده گوی
غیر زلفش دیده ای از مشک سوده صولجان.
پوشیده نماناد این چند بیت از این تغزّل بنام دیگری نیز مذکور و مسطور است ولی در تذکره درویش حسین نوری کاشانی بنام وی دیده شد و با وجود شبهه ثبت گردید العلم عنداﷲ. ( مجمعالفصحاء ج 1 ص 485 ). چنین شخصی در لباب الالباب و تذکره ٔدولتشاه یاد نشده ، و ظاهراً هویت او با محمدبن عثمان عتبی کاتب ( لباب الالباب ج 2 ص 287 ) معاصر بهرامشاه خلط شده است.

فرهنگ فارسی

مححمد بن عثمان

پیشنهاد کاربران

بپرس