کابلشه. [ ب ُ ش َه ْ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) کابلشاه. رجوع به کابلشاه شود : فرومانده کابلشه از غم بدردز شیدسب کین کش بترسید مرد.( گرشاسب نامه ).