ژیر

لغت نامه دهخدا

ژیر. ( اِ ) بمعنی آژیر است که آبگیر و تالاب و گوی باشد که آب باران و غیره در آن جمع شود. ( برهان ). حوض. ژی. آبدان. شَمَر. آبگیر. برکه. غدیر. اوشال.

فرهنگ فارسی

ژی آبگیر آبدان .

فرهنگ معین

(اِ. ) آبگیر.

فرهنگ عمید

۱. آبگیر، تالاب.
۲. استخر.

پیشنهاد کاربران

ژیر = زیر
له ژیر پل رد بوه = از زیر پل رد شو
ژیر همون واژه زیر قبل از عربی نوشتن
ژیر = عاقل ، دانا
تو فره ژیری = تو خیلی عاقلی ( دانایی )
منبع = کردی جاف

بپرس