ژولیا کریستِوا ( به زبان بلغاری: Юлия Кръстева یولیا کریستوا و به زبان فرانسه: Julia Kristeva ) ( زاده ۲۴ ژوئن ۱۹۴۱ ) فیلسوف، منتقد ادبی، روان کاو، فمینیست و رمان نویس بلغاری - فرانسوی است که از اواسط دهه ۱۹۶۰ در فرانسه زندگی می کند.
... [مشاهده متن کامل]
ژولیا کریستوا بعد از انتشار نخستین کتابش، Semeiotikè در ۱۹۶۹ تأثیر زیادی در تحلیل انتقادی*، نظریه فرهنگ* و فمینیسم گذاشت. کارهای او شامل کتاب ها و مقاله های بسیار دربارهٔ نشانه شناسی، بینامتنیت و آلوده انگاری ( ابجکسیون ) * در حوزه های زبان شناسی، نظریه ادبی و نقد، روان کاوی، زندگینامه نویسی و خودزندگی نامه نویسی، تحلیل سیاسی و فرهنگی، هنر و تاریخ هنر می شود.
او یکی از پیشگامان نظریه پساساختارگرایی بود، که به واسطه برداشت خاص خود از نشانه شناسی و زبان شناسی و تلفیق آن با نظریه روان کاوی فرویدی - لکانی در کتاب «انقلاب در زبان شاعرانه» جایگاه مهمی در تفکر فرانسوی قرن بیستمی به دست آورد. بسیاری از مفاهیم او از جمله «کورا»، «امر نشانه ای» و «امر نمادین»، «آلوده انگاری»، «سرپیچی»، «بینامتنیت»، «سوژه در فرآیند/در محکمه» و «اخلاق کژآیین» در حوزه های مختلف مطالعات ادبی، فرهنگی و هنری بارها به کار گرفته شده اند.
کریستوا به همراه سیمون دوبوار، هلن سیکسو و لوس اریگاری از مدافعان اصلی فمنیسم فرانسوی به شمار می رود. کریستوا تأثیر فراوانی روی فمینیسم و مطالعات ادبی فمنیستی و همین طور بر خوانش هنر معاصر گذاشته است. کریستوا ایدهٔ هویت های متکثر جنسی را در برابر نشانه شناسی متحد «زبان یکپارچه زنانه» مطرح کرده است.
با وجود اینکه او معمولاً به عنوان یکی از معماران اصلی فمینیسم پست مدرن شناخته می شود که تا حدی عامل شناساندن مفاهیم «صحت سیاسی»، «چندگانگی فرهنگی» و «سیاست های هویتی» است، کریستوا خود اعلام کرده که دانشگاهیان فمینیست آمریکایی نوشته های او را به اشتباه فهمیده اند. او معتقد است که بالاتر قرار دادن هویت جمعی نسبت به هویت فردی امری است اشتباه و چنین برداشتی از هویت های جنسی، قومی و مذهبی «تمامیت خواهانه» است.
کریستوا تعدادی رمان نوشته است که مشابه داستان های پلیسی است. در حالی که کتاب ها روایت تعلیق گونه مختص این گونه آثار را حفظ کرده اند و ساختار سطحی نوشتار دارای سبک است، خواننده با ایده هایی برخورد می کند که از درون پروژه های تئوریک او سر برآورده اند. شخصیت های او خود را از طریق دستگاه های روانی ابراز می کنند. این شیوهٔ نگارش او را بیش از همه به آثار متاخر داستایوسکی نزدیک می کند. آثار تخیلی او در حالی که اغلب تمثیل گونه اند، از رویکردهای حدیث نفسی نیز بهره می برند.
... [مشاهده متن کامل]
ژولیا کریستوا بعد از انتشار نخستین کتابش، Semeiotikè در ۱۹۶۹ تأثیر زیادی در تحلیل انتقادی*، نظریه فرهنگ* و فمینیسم گذاشت. کارهای او شامل کتاب ها و مقاله های بسیار دربارهٔ نشانه شناسی، بینامتنیت و آلوده انگاری ( ابجکسیون ) * در حوزه های زبان شناسی، نظریه ادبی و نقد، روان کاوی، زندگینامه نویسی و خودزندگی نامه نویسی، تحلیل سیاسی و فرهنگی، هنر و تاریخ هنر می شود.
او یکی از پیشگامان نظریه پساساختارگرایی بود، که به واسطه برداشت خاص خود از نشانه شناسی و زبان شناسی و تلفیق آن با نظریه روان کاوی فرویدی - لکانی در کتاب «انقلاب در زبان شاعرانه» جایگاه مهمی در تفکر فرانسوی قرن بیستمی به دست آورد. بسیاری از مفاهیم او از جمله «کورا»، «امر نشانه ای» و «امر نمادین»، «آلوده انگاری»، «سرپیچی»، «بینامتنیت»، «سوژه در فرآیند/در محکمه» و «اخلاق کژآیین» در حوزه های مختلف مطالعات ادبی، فرهنگی و هنری بارها به کار گرفته شده اند.
کریستوا به همراه سیمون دوبوار، هلن سیکسو و لوس اریگاری از مدافعان اصلی فمنیسم فرانسوی به شمار می رود. کریستوا تأثیر فراوانی روی فمینیسم و مطالعات ادبی فمنیستی و همین طور بر خوانش هنر معاصر گذاشته است. کریستوا ایدهٔ هویت های متکثر جنسی را در برابر نشانه شناسی متحد «زبان یکپارچه زنانه» مطرح کرده است.
با وجود اینکه او معمولاً به عنوان یکی از معماران اصلی فمینیسم پست مدرن شناخته می شود که تا حدی عامل شناساندن مفاهیم «صحت سیاسی»، «چندگانگی فرهنگی» و «سیاست های هویتی» است، کریستوا خود اعلام کرده که دانشگاهیان فمینیست آمریکایی نوشته های او را به اشتباه فهمیده اند. او معتقد است که بالاتر قرار دادن هویت جمعی نسبت به هویت فردی امری است اشتباه و چنین برداشتی از هویت های جنسی، قومی و مذهبی «تمامیت خواهانه» است.
کریستوا تعدادی رمان نوشته است که مشابه داستان های پلیسی است. در حالی که کتاب ها روایت تعلیق گونه مختص این گونه آثار را حفظ کرده اند و ساختار سطحی نوشتار دارای سبک است، خواننده با ایده هایی برخورد می کند که از درون پروژه های تئوریک او سر برآورده اند. شخصیت های او خود را از طریق دستگاه های روانی ابراز می کنند. این شیوهٔ نگارش او را بیش از همه به آثار متاخر داستایوسکی نزدیک می کند. آثار تخیلی او در حالی که اغلب تمثیل گونه اند، از رویکردهای حدیث نفسی نیز بهره می برند.