ژوش. ( ص ) تند و تیز و سخت و زودخشم بود : کردمت بانگ ای مه سیمین ژوش خواندم ترا که هستی ژوش.رودکی ( از لغت نامه اوبهی ).زوش. رجوع به زوش شود.ژوش. ( اِخ ) زوش. سمعانی گوید: قریه ای از قراء بخاراست و گمان میکنم نزدیک نور باشد. ( الانساب سمعانی ورق 281 ).