ژنگه

لغت نامه دهخدا

ژنگه. [ ژَ گ َ / گ ِ ] ( اِ ) آفتی که به غله رسد و آن چنان باشد که خوشه غله از دانه خالی گردد و زرد شود. ( برهان ). زنگ .

فرهنگ فارسی

( اسم ) چین و شکنجی که بر روی اندام پدید آید آژنگ .
آفتی که بغله رسد و آن چنان باشد که خوشه غله از دانه خالی گردد و زرد شود .

پیشنهاد کاربران

همان زنگنه*زنگه *است
منطقه ژنگه در دهستان جهانگیری منجزی مسجدسلیمان
معنی ژنگه *بیشه زار. محل زندگی شیر *
زنگه پسر شاهپوران پسر شاهپور ساسانی
پایتخت شاهپور ساسانی شهر شوشتر بود
شاهپوران *شاوران *حاکم میشان
...
[مشاهده متن کامل]

*دشت میشان. استان می سان عراق*
دشت میشان *شهرستان دشت آزادگان *
شهر شاور همنام شاوران
محل تولد زنگه در خوزستان بود
طایفه لرزنگنه بختیاری ساکن در شهرهای لر بختیاری نشین
شوشتر. مسجدسلیمان. اهواز. باغملک.
رامهرمز. ایذه

بپرس