دیکشنری
مترجم
بپرس
ژنگاری
دنبال کنید
لغت نامه دهخدا
ژنگاری. [ ژَ ] ( ص نسبی ) زنگاری. برنگ زنگار. زنگ زده.
پیشنهاد کاربران
به رنگ زنگ: ( هوا بر تارک گل برنهد ژنگاری افسرها ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی چهارم )
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها