ژغند. [ ژَ غ َ ] ( اِ ) بانگ تند بود که ددی چون یوز و پلنگ برزند و گویند بانگی سهمگین و بیم زده نیز باشد. ( لغت نامه اسدی ). بانگ یوز. ( نسخه ای از لغت نامه اسدی ). بانگ تند بود که ددی بزند بزودی در روی جانوران چون یوز و پلنگ. ( نسخه ای از لغت نامه اسدی ). بانگ ددان. هرّا. بانگ مخصوص یوز. ( صحاح الفرس ). آواز بلند و مهیب و سهمناک باشد که سباع و بهایم بوقت گرفتار شدن در دام کنند. ( برهان ) :
کرد روبه یوزواری یک ژغند
خویشتن را زان میان بیرون فکند .رودکی ( سندبادنامه منظوم ).
|| آواز گردباد. || سختی. صلابت. مقابل سستی.