ژست

/Zest/

مترادف ژست: ادا، اطوار، حرکات، قیافه

برابر پارسی: کِرِشم، ریخت، کرشم

معنی انگلیسی:
gesture, act, gesticulation, panache, pose, posture, gasture, business

لغت نامه دهخدا

ژست. [ ژِ ] ( فرانسوی ، اِ ) حرکت و جنبش تن عموماً و دست خصوصاً گاه سخن گفتن و اشاره. حالت و حرکت یا حرکات خاص که به دست یا سر یا تن دهند.

فرهنگ فارسی

وضع رفتاروحرکات ش ص، وضع بدن وحرکات اندام
( اسم ) طرز حرکت و اعمال شخص .

فرهنگ معین

(ژِ ) [ فر. ] (اِ. ) وضع ، رفتار و حرکات شخص .

فرهنگ عمید

۱. وضع بدن و حرکات اندام شخص.
۲. [مجاز] حرکت و رفتاری که شخص با آن مقصود و احساس خود را بیان می کند.

دانشنامه عمومی

ژست ( به انگلیسی: Gesture ) یا کِرِشم قالب ارتباط غیرزبانی یا غیرآوایی است که در آن عملکردهای بدنی آشکار، پیام های خاصی را به جای یا در ترکیب با گفتار انتقال می دهد. ژست ها، شامل حرکت دست ها، صورت یا دیگر اعضای بدن می باشند. ژست ها، معمولاً با دیگر ارتباطات غیرزبانی فیزیکی که پیام خاصی را منتقل نمی کند، مانند نمایش های حالات صورت خالصانه ( که احساسی را نمایان می کند ) ، در نظرگرفتن حریم ها و فواصل اجتماعی یا نمایش های توجهات مشترک، تفاوت دارند. [ ۱] ژست ها به افراد اجازه می دهند که تفکرات و احساسات گوناگونی را - از احساس حقارت و دشمنی گرفته تا تصدیق کردن و عاطفه - را به همراه زبان بدن، به علاوه واژگانی که در هنگام صحبت کردن ادا می کند، انتقال دهند.
عمل پردازش ژست، در ناحیه هایی از مغز، مانند ناحیه بروکا و ناحیه ورنیک، که در هنگام گفتار یا استفاده از زبان اشاره نیز استفاده می شود، انجام می شود. [ ۲] در اصل زبان، تفکری است که از ژست های دستی تکامل پیدا کرده است. [ ۳] این نظریه که زبان از ژست های دستی تکامل پیدا کرده است، به عنوان نظریه جسچرال ( به انگلیسی: Gestural Theory ) یا نظریه ژستی شناخته می شود و برای اولین بار در قرن هیجدهم میلادی و توسط فیلسوف مشهور اتین بونو دو کندیاک مطرح شد و سپس در سال ۱۹۷۳، در مباحثه منشأ زبان توسط انسان شناس مشهور معاصر گوردون دبلیو. هیوز بازآفرینی شد. [ ۳] [ ۴]
در برخی از کشورها برخی از ژست ها با ممنوعیت های فرهنگی و قانونی مواجه است.
ژستی معروف در آلمان نازی بود که مردمان آلمان آن را انجام می دادند. نوعی سلام فرستادن و ژست متداول در آلمان نازی بود که در آن دست راست خود را بالا می آوردند و بلند و محکم می گفتند: «هایل هیتلر» یعنی سلام هیتلر، یا «هایل ماین فیوقه» یعنی «سلام پیشوای من». این نوع سلام فرستادن، ریشه در روم باستان دارد و به آن سلام رومی می گویند. این ژست امروزه در آلمان، غیرقانونی است. قانون اساسی آلمان دادن سلام نازی را فرمی از نمایش نمادهای نازی به حساب می آورد و آن را جرم تلقی می کند. [ ۵] [ ۶] [ ۷]
در عربستان سعودی، این رقص و حرکت، توسط کمیته ملی کنترل مواد مخدر غیرقانونی اعلام گردید و گفته شد که «به برخی مواد مخدر و سایر مواد غیر قانونی اشاره دارد». همچنین یک خواننده عربستانی به دلیل ژست داب بازداشت شد. [ ۸]
عکس ژستعکس ژستعکس ژستعکس ژستعکس ژستعکس ژست
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

movement (اسم)
حرکت، جنبش، گردش، وزن، نهضت، تکان، سیر، تغییر مکان، ژست، حرکت سریع

motion (اسم)
حرکت، جنبش، پیشنهاد، تکان، سیر، ژست، جنب وجوش

gesture (اسم)
حرکت، رفتار، اشاره، وضع، قیافه، ادا، ژست

sign (اسم)
اعلان، اثر، نشان، نشانه، صورت، علم، تابلو، رمز، علامت، ژست، ایت، امضاء، نشان گذاشتن

فارسی به عربی

بادرة , وقفة

پیشنهاد کاربران

در پارسی سیس، رخ
ژست Gesture or Guest
قالب ارتباط غیرزبانی یا غیرآوایی است که در آن عملکردهای بدنی آشکار، پیام های خاصی را به جای یا در ترکیب با گفتار انتقال می دهد. ژست ها، شامل حرکت دست ها، صورت یا دیگر اعضای بدن می باشند.
منابع• https://books.google.com/books?id=LCJ5eQdsolsC&printsec=frontcover#v=onepage&q&f=false
طرز حرکت واعمال شخص=ژست
رخ
خیلی عالی بود . ژست ادا اطوار
گزاره یِ زیر در زبان آلمانی:
Er setzt sich triumphierend in Pose
او ژستِ پیروزمندانه به خود گرفت.
Pose در این گزاره درست به همان معنایِ ( ژست، پُز، افاده و. . . ) است.
برای سره سازیِ واژه ( پُز ) و واژگانی همچون ( ژست، افاده، فیگور و. . . ) در زبان پارسی می توان از واژگانِ ( چهر، چهراندن، چهریدن ) بهره گرفت.
...
[مشاهده متن کامل]

برای نمونه در گزاره یِ آلمانیِ بالا می توان گفت:
او چهره ای پیروزمندانه به خود گرفت. یا او چهره یِ پیروزمندانه به خود گرفت.
به آسانی می توان با بکارگیریِ پیشوند رویِ کارواژگانِ ( چهریدن، چهراندن ) و همچنین با روشِ آمیزه سازی از واژگانِ اروپاییِ ( ژست، فیگور، پُز ) رهایی یافت.

فیگور. . . تیپ. . . . استایل. . . .
اور/عور و اطوار
فیگور

بپرس