لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
ژرف نگری ( انگلیسی: contemplation ) ، تأمل، نیک نگریستن، درنگ، اندیشه، نگرش، آن که به صورت جدی و دقیق می اندیشد. آن که عادت به فعالیت فکری پی گیر و جدی دارد.
نیک نگری ( تأمل ) به معنی استعمال فکر است، بر خلاف تدبّر که به معنی دل دادن به چیزی از طریق نگریستن در عواقب آن است.
... [مشاهده متن کامل]
تأمّل به این معنی، مترادف نظر و فکر و مقابل عمل و کوشش عملی است. و نیز تأمل به معنی فرورفتن فکر در موضوع خود است به نحوی که از اشیاء دیگر غفلت کند و حتی احوال خود نفس را فراموش کند.
در اصطلاح صوفیان، تأمل ( التأمل: پیوستن به خداوند از طریق اشراق وجدانی ) از درجات عالی معرفت است، به نحوی که در این مرحله از معرفت، دل از اندیشه اشیاء محسوس خالی می شود تا اینکه به مرحله آگاهی مستقیم از امر الهی و اتحاد با خدا، می رسد.
فرق تأمل و تفکر این است که تفکر عبارت است از تصرف ذهن در معنی اشیاء برای شناخت علل و اسباب و گنجایش و نتایج آنها، در حالی که تأمل عبارت است از تفکر توأم با عبرت گرفتن.
و نیز نیک نگری به معنی تفکر عمیق و شدید و طولانی در موضوعی معین است، به منظور شناخت جنبه های گوناگون آن. تأمل به این معنی مترادف تفحص و تحقیق عمیق است.
تأمل به این معنی در مورد استغراق فکر در موضوعات دینی نیز به کار می رود، چنان که در نماز، عقل متوجه خدا می شود تا نعمت ها و احسان او را سپاس گوید.
خداوند مشاهده را یکی از مهم ترین ابزارهای تحصیل علم و رسیدن به هدایت و کمال معرفی کرده، مسیر تحصیل علم را مبنای دست یافتن به مسیر ارتقای مشاهده قرارداده است.
بررسی مسیر تحصیل علم نشان می دهد که تفکر، مؤثرترین عامل در ارتقای سطح مشاهده از مرتبه حسی به مراتب بالاتر است.
تفکر که اساسی ترین کارکرد عقل محسوب می شود، واسطه بیرون و درون آدمی بوده و چنانچه با غرض غایت نگری با موضوعی مواجه شود، می تواند با قدرت بینایی خود امکان مشاهده موضوعات را در ابعاد و مراتب مختلف و درک معانی و مفاهیم مجرد فراهم آورد.
تجزیه و تحلیل تفکر نشان می دهد که در ساختار آن و در راستای تحصیل علم، حداقل سه مواجهه صورت می گیرد:
مواجهه با نیاز و غرض، مواجهه با موضوع بیرونی، مواجهه با مشاهدات و علوم قبلی و انطباق آنها با مشاهدات جدید.
نیک نگری ( تأمل ) به معنی استعمال فکر است، بر خلاف تدبّر که به معنی دل دادن به چیزی از طریق نگریستن در عواقب آن است.
... [مشاهده متن کامل]
تأمّل به این معنی، مترادف نظر و فکر و مقابل عمل و کوشش عملی است. و نیز تأمل به معنی فرورفتن فکر در موضوع خود است به نحوی که از اشیاء دیگر غفلت کند و حتی احوال خود نفس را فراموش کند.
در اصطلاح صوفیان، تأمل ( التأمل: پیوستن به خداوند از طریق اشراق وجدانی ) از درجات عالی معرفت است، به نحوی که در این مرحله از معرفت، دل از اندیشه اشیاء محسوس خالی می شود تا اینکه به مرحله آگاهی مستقیم از امر الهی و اتحاد با خدا، می رسد.
فرق تأمل و تفکر این است که تفکر عبارت است از تصرف ذهن در معنی اشیاء برای شناخت علل و اسباب و گنجایش و نتایج آنها، در حالی که تأمل عبارت است از تفکر توأم با عبرت گرفتن.
و نیز نیک نگری به معنی تفکر عمیق و شدید و طولانی در موضوعی معین است، به منظور شناخت جنبه های گوناگون آن. تأمل به این معنی مترادف تفحص و تحقیق عمیق است.
تأمل به این معنی در مورد استغراق فکر در موضوعات دینی نیز به کار می رود، چنان که در نماز، عقل متوجه خدا می شود تا نعمت ها و احسان او را سپاس گوید.
خداوند مشاهده را یکی از مهم ترین ابزارهای تحصیل علم و رسیدن به هدایت و کمال معرفی کرده، مسیر تحصیل علم را مبنای دست یافتن به مسیر ارتقای مشاهده قرارداده است.
بررسی مسیر تحصیل علم نشان می دهد که تفکر، مؤثرترین عامل در ارتقای سطح مشاهده از مرتبه حسی به مراتب بالاتر است.
تفکر که اساسی ترین کارکرد عقل محسوب می شود، واسطه بیرون و درون آدمی بوده و چنانچه با غرض غایت نگری با موضوعی مواجه شود، می تواند با قدرت بینایی خود امکان مشاهده موضوعات را در ابعاد و مراتب مختلف و درک معانی و مفاهیم مجرد فراهم آورد.
تجزیه و تحلیل تفکر نشان می دهد که در ساختار آن و در راستای تحصیل علم، حداقل سه مواجهه صورت می گیرد:
مواجهه با نیاز و غرض، مواجهه با موضوع بیرونی، مواجهه با مشاهدات و علوم قبلی و انطباق آنها با مشاهدات جدید.
اِمعان نَظَر؛ تدقیق، تعمق، توجه، دقت، ژرفنگری، غور. || ( لغت نامۀ دهخدا ) نگاه با زیرکی و فراست و غوررسی و عاقبت اندیشی. نیکو نگریستن و دوراندیشی و تحقیق و دقت نظر در مطلبی؛ مثال: زاین همی گوید نگارنده
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
ٔ فکر/ که بکن ای بنده امعان نظر ( مولوی ) . امعان نظر در ترتیب کتاب و تهذیب ابواب ایجاز سخن را مصلحت دیدم ( گلستان، مقدمه ) .
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . || دیگر باره دیدن کردن . بازدیدن کردن :
گشودم سرسری بر روی دنیا چشم زین غافل
... [مشاهده متن کامل]
که دیدنهای رسمی در عقب وادیدنی دارد.
صائب ( آنندراج ، از بهار عجم و فرهنگ ترکتازان ) .
رجوع به بازدیدن و دیدن شود. || سرکشی کردن در کار. ( از آنندراج ) . سرکشی کردن . بازرسی کردن . || ژرف دیدن در کار است . ( آنندراج ) . نیک دیدن . به دقت دیدن . ( یادداشت مؤلف ) . دقت کردن . توجه کردن . تعمق کردن :
بسا قفلا که بندش ناپدید است
چو وابینی نه قفل است آن کلید است .
نظامی .
چونکه وادیدیم او منصور بود
ما همه ظلمت بدیم او نور بود.
مولوی .
بسا کس که پیش تو معذور نیست
چو وابینی از مصلحت دور نیست .
سعدی ( بوستان ) .
غمناک نباید بود از طعن حسود ایدل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد.
حافظ ( دیوان چ قزوینی - غنی ، ص 109 ) .
|| نگریستن و به مجاز اعتنا کردن . ( ناظم الاطباء ) . دیدن :
صبح و شام آمده گلگونه وش و غالیه فام
رو که مردان نه بدین رنگ زنان وابینند.
خاقانی .
دل آن به کو بدان کس وانبیند
که در سگ بیند و در ما نبیند.
نظامی .
رجوع به نگریستن و دیدن شود.
- وادیدن چیزی از چیزی ؛ تشخیص دادن آن :
چونکه تو ینظر بنوراﷲ بدی
نیکویی را واندیدی از بدی .
مولوی .
رجوع به بازدانستن و وادانستن شود.
گشودم سرسری بر روی دنیا چشم زین غافل
... [مشاهده متن کامل]
که دیدنهای رسمی در عقب وادیدنی دارد.
صائب ( آنندراج ، از بهار عجم و فرهنگ ترکتازان ) .
رجوع به بازدیدن و دیدن شود. || سرکشی کردن در کار. ( از آنندراج ) . سرکشی کردن . بازرسی کردن . || ژرف دیدن در کار است . ( آنندراج ) . نیک دیدن . به دقت دیدن . ( یادداشت مؤلف ) . دقت کردن . توجه کردن . تعمق کردن :
بسا قفلا که بندش ناپدید است
چو وابینی نه قفل است آن کلید است .
نظامی .
چونکه وادیدیم او منصور بود
ما همه ظلمت بدیم او نور بود.
مولوی .
بسا کس که پیش تو معذور نیست
چو وابینی از مصلحت دور نیست .
سعدی ( بوستان ) .
غمناک نباید بود از طعن حسود ایدل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد.
حافظ ( دیوان چ قزوینی - غنی ، ص 109 ) .
|| نگریستن و به مجاز اعتنا کردن . ( ناظم الاطباء ) . دیدن :
صبح و شام آمده گلگونه وش و غالیه فام
رو که مردان نه بدین رنگ زنان وابینند.
خاقانی .
دل آن به کو بدان کس وانبیند
که در سگ بیند و در ما نبیند.
نظامی .
رجوع به نگریستن و دیدن شود.
- وادیدن چیزی از چیزی ؛ تشخیص دادن آن :
چونکه تو ینظر بنوراﷲ بدی
نیکویی را واندیدی از بدی .
مولوی .
رجوع به بازدانستن و وادانستن شود.
نازک اندیشی
نگرش عمیق درباره چیزی