لغت نامه دهخدا
ژخ. [ ژَ ] ( اِ ) ناله زار و حزین. ( لغت نامه اسدی ). آواز حزین و آهسته. زاری و ناله. ( برهان ). || بانگ و آواز. ( صحاح الفرس ). هیاهو. هیابانگ. هلالوش :
بوی برانگیخت گل چو عنبر اشهب
بانگ برآورد مرغ با ژخ طنبور.منجیک.
شاید اینجا ژخ صورتی از زخ مخفف زخم بمعنی ضرب باشد. || طعن. گواژه :
چون کشف انبوه غوغایی بدید
بانگ و ژخ مردمان خشم آورید.رودکی.
|| مخفف آژخ ، دانه ای باشد سخت و بی درد که در اعضای آدمی بهم میرسد و آن را به عربی ثؤلول گویند. ( برهان ). زگیل. پالو. ( جهانگیری ). کار. گوجَه.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ناله و بانگ و آواز حزین و آهسته : [[ بوی بر انگیخت گل چو عنبر اشهب بانگ بر آورد مرغ با ژخ طنبور ]] ( منجیک ترمذی ) .
فرهنگ معین
(ژَ ) (اِ. ) ناله ، آواز حزین .
فرهنگ عمید
بانگ، ناله، آواز حزین، نالۀ زار: بوی برانگیخت گل چو عنبر اشهب / بانگ برآورد مرغ با ژخ طنبور (منجیک: شاعران بی دیوان: ۲۲۹ ).
= آژخ