خیره روئی ز تیره رائی به
بیزبانی ز ژاژخائی به.
سنائی.
هر سخن را به جایگاه نهدنکند ژاژخائی برخیر.
سوزنی.
جان کنند از ژاژخائی تا به گرد من رسندکی رسد سیرالثوانی در نجیب ساربان.
خاقانی.
ز ژاژخائی هر ابلهی نرنجم از آنک هنوز در عدم است آنکه همقران من است.
خاقانی.
حاسد ز قبول این روائی دور از من و تو به ژاژخائی.
نظامی.
ژاژخائی میکند با ما رقیب ما چه غم داریم گو میخای ژاژ.
؟ ( از محمودنامه از آنندراج ).