ژاژ

/ZAZ/

مترادف ژاژ: بیهوده، ترهات، چرند، مزخرف، مهمل، یاوه

معنی انگلیسی:
[kind of camelthorn which camels find too tough to chew]

لغت نامه دهخدا

ژاژ. ( اِ ) گیاهی بود که آن را کنگر گویند و تره دوغ کنند. ( نسخه ای از لغت نامه اسدی ). گیاهی باشد که اندر تره دوغ کنند. ( لغت نامه اسدی ). گیاهی است که تره دوغ از وی سازند یعنی ریچال . ( صحاح الفرس ). از تعریف های فوق خوب پیداست که ژاژ، کاکوتی ( ککلیک اوتی ) معروف است که آن را نتوان جویدن ، چه آب به خود نگیرد و آن گیاهی خرد است در صحرا چون خارهای خرد و با شاخهای خرد و معطر که برای عطر در دوغ و ماست کنند و هیچ مصرف دیگر جز این ندارد.
صاحب آنندراج گوید: گیاهی است شبیه به درمنه در نهایت بیمزگی و ناگواری که هرچند شتر آن را بخاید نرم نشود و بجهت بیمزگی فرونبردو آن را به تازی غلیص خوانند. صاحب برهان گوید: بوته گیاهی باشد بغایت سپید و شبیه به درمنه در نهایت بیمزگی و هرچند شتر آن را بخاید نرم نشود و بسبب بیمزگی فرونبرد و بعضی مطلق تره دوغ را گفته اند یعنی آنچه از رستنی که در دوغ و ماست کنند و علفی را نیز گویند خاردار که در ماست کنند و آن را کنگر خوانند و جمعی گویند علفی است که بی تخم میروید و آن نوعی از درمنه است که بدان آتش افروزند و این بمعنی اول نزدیک است و بعضی گویند هر علفی که بی تخم روید و بعضی گفته اند علفی است که آن را شتر خورد و بعربی غلیص خوانند -انتهی. گیاهی است سفید و خاردار و سخت بدمزه که اشتر چندانکه بخاید به حلق فروبردن نتواند. ( غیاث ). غلیص. ( مهذب الاسماء ) : ملک بوقت بهار هر سال به دشت بیرون شدی با خاصگان خویش و آنجا خیمه زدی وتا گرم نشدی آنجا بودی و از آن چیزها که از زمین روید چون گیاهها و ژاژها از مفارج ( ؟ ) و مجه همی چیدندی و همی خوردندی. ( ترجمه طبری بلعمی ).
ژاژ میخایم و ژاژم شده خشک
خار دارد همه چون نوک بغاز.
ابوالعباس.
ای میر شاعرانت همه آنک
من ژاژ نی ولیکن فرغستم.
لمعانی عباسی.
ژاژ داری تو و هستند بسی ژاژخوران
وین عجب نیست که یازند سوی ژاژ خران.
عسجدی.
|| کنایه از سخنان هرزه و یاوه و بی مزه و هذیان هم هست. ( برهان ). مجازاً بمعنی سخن بیهوده و گفته باطل و بیفایده و هرزه. اسدی در لغت نامه ذیل لغت یافه گوید: یافه و خله و ژاژ و لک ، سخنان بیهوده بود. هرزه. هذیان. بیهده. بیهوده از سخن و غیر آن :
پس ار ژاژ و خوهل آوری پیش من
همت خوهل پاسخ دهد پیرزن ( کذا ).
ابوشکور.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

گیاهی است خارداروخودروکه شتر آنرامی جود
( اسم ) ۱ - بوته گیاهی است بغایت سفید و شبیه بدرمنه در نهایت بی مزگی و هر چند شتر آن را بخاید نرم نشود و بسبب بیمزگی فرو برد . توضیح : درباره هویت این گیاه اختلاف است . مولف برهان آن را علفی دانسته که در دوغ کنند و هم آنرا نوعی کنگر نوشته و مرادف خار شتر دانسته است . مرحوم دهخدا در لغت نامه آنرا همان کاکوتی میداند . ۲ - تره دوغ یعنی آنچه از رستنی که در دوغ و ماست کنند . ۳ - سخن بیهوده یاوه .

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - گیاهی است بی مزه ، خاردار و خودرو که در صحراها می روید، شتر آن را می جود ولی نمی تواند فرو ببرد. ۲ - کنایه از: سخن بیهوده .

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) گیاهی بی مزه، خاردار، و خودرو شبیه درمنه که در صحراها می روید. شتر آن را از زمین می کند و می جود اما نمی تواند نرم کند و فرو ببرد. جز سوختن مصرفی ندارد.
۲. [مجاز] سخن بیهوده و بی معنی، یاوه.
۳. (زیست شناسی ) کنگر.
۴. (زیست شناسی ) = کاکوتی
* ژاژ خاییدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] سخنان بی مزه، بیهوده، و بی معنی گفتن، یاوه سرایی کردن: همه دعوی کنی و خایی ژاژ / در همه کارها حقیری و هاژ (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۸۷ )، گر ننالم گویند نیست حاجتمند / وگر بنالم گویند ژاژ می خاید (مسعودسعد: ۱۲۳ ).
* ژاژ دراییدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] = * ژاژ خاییدن: کسی که ژاژ دراید به درگهی نشود / که چرب گویان آنجا شوند کندزبان (فرخی: ۳۲۷ ).
* ژاژ لاییدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] = * ژاژ خاییدن: آن خبیث از شیخ می لایید ژاژ / کژنگر باشد همیشه عقل کاژ (مولوی: ۳۱۸ ).

گویش مازنی

/zhaazh/ حالتی از هر نوع برآمدگی - برآشفتگی ۳حالت موی پف کرده

پیشنهاد کاربران

چرت و پرت ، حرف بیهوده ، ک. شر
بیهوده گویی کنایتا
به معنای خار
منصوب به زن, هر فرزند بدون پدر را گویند, بی ریشه و تبار, مترداف زاز و ژژ zhezh بنقل از شرفنامه مهروی
ژاژ در زبان لکی به معنی پس انداز و اندوخته است .
در زبان فاخر لکی بیشتر از هر زبانی از حروف گچپژ استفاده می شود . زبان لکی با بیش از سی هزار واژه ثبت ملی شده است . زنده باد لک و لکستان بزرگ
تُرهات، مهمل، چرند، مزخرف، هزل
بیهوده یا یا گپ بیخود زدن
سخن یاوه

بپرس