ژاندارم

/ZAndArm/

مترادف ژاندارم: امنیه

برابر پارسی: پاسدار، پاتاژ

معنی انگلیسی:
gendarme

لغت نامه دهخدا

ژاندارم. ( فرانسوی ، اِ ) کلمه ای است فرانسوی مستعمل در زبان فارسی اخیر که در اصطلاح امروز بمعنی فردی از امنیه و پلیس خارج شهر است.

فرهنگ فارسی

( اسم ) سربازی که مامور حفظ و نظم در جاده ها و راههای خارج از شهر و قری و قصبات میباشد و آن از ادارات وزارت کشور است اداره امنیه اداره ضبطیه .

فرهنگ معین

[ فر. ] (اِمر. ) سربازی که مأمور حفظ نظم و راه ها و جاده های خارج از شهر می باشد. امنیه ، ضبطیه .

فرهنگ عمید

مٲمور حفظ نظم و آرامش در روستاها و راه های خارج شهر، امنیه.

دانشنامه عمومی

ژاندارم (کوهنوردی). تیغه ژاندارم، یا به طور خلاصه ژاندارم، در اصطلاح کوهنوردی عبارتست از قسمتهایی از خط الراس که یک دست صخره ای هستند[ ۱] ، لبه کم عرض و دامنه های پرشیب یا عمودی دارند. چنین عوارضی در کوه های آلپ زیاد دیده می شود و اصطلاح ژاندارم ابتدا در آلپ فرانسه استفاده شد؛ وجه تسمیه آن هم شباهت این عوارض به پاسگاه های ژاندارمری است. [ ۲] تیغه های ژاندارک بین قله های خلنو و برج در استان تهران نمونه ای از این عارضه است ( برخی کوهنوردان می پندارند نام ژاندارک تغییر شکل یافته کلمه ژاندارم است ) .
در ایالت ویرجینیای غربی آمریکا تیغه ای منفرد وجود داشت که ژاندارم نامیده می شد و در سال ۱۹۸۷ به طور کامل فرو ریخت. [ ۳] همچنین در وادی رم اردن نیز عارضه هایی به نام ژاندارم وجود دارند که مورد علاقه سنگنوردان هستند. [ ۴] بر روی یال شمالی قله وایس هورن در آلپ سوییس نیز یک ژاندارم طولانی به نام گراند ژاندارم وجود دارد که نقطه میانی آن به دلیل داشتن برجستگی کافی به عنوان قله مستقلی شناخته می شود و در لیست قله های بلندتر از ۴۰۰۰ متر آلپ ذکر شده است. [ ۵]
عکس ژاندارم (کوهنوردی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

gendarme (اسم)
پاسبان، پلیس، ژاندارم

پیشنهاد کاربران

واژه ی ژاندارم شاید از واژه ی جاندار پارسی گرفته شده باشد؛
واژه ی جاندار در سخنگان ( ادبیات ) کهن پارسی و در واژه نامه های دیرین به چم ( معنی ) نگهبان، سلاحدار، شمشیردار و برابرهایی از این دست آمده:
...
[مشاهده متن کامل]

چو زخم تیغ نباشد بجنگ نیزه و تیر
چه فرق هیز و مخنث ز رستم جاندار.
مولوی ( از آنندراج ) .
|| محافظت کننده. نگاهبان. ( برهان ) . نگاهبان. ( بهار عجم ) . نگاهبان جان سلاطین که همیشه با شمشیر در خدمت سلطان حاضر و متوجه است. ( آنندراج ) . حافظ. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . گارد مخصوص شاه. پاسبان. شرطه. ج ، جنادره :
کشان از دز به لشکرگاه بردش/به نزدیکان و جانداران سپردش.
( ویس و رامین ) .
وشمشیردار بود در دیوان ، او را جاندار گفتندی. ( تاریخ بیهقی.
زانو زده بر سرین او شیر/چون جانداران کشیده شمشیر.
نظامی.
ندیم و حاجب و جاندار و دستور/همه رفتند و خسرو ماند و شاپور.
نظامی.

ریشه کلمه از کلمه فرانسوی gens d'arme هست به معنی مردمِ ارتش
به نیروی نظامی قدیم ، ژاندارم گفته میشود.
نیروی نظامی

بپرس