ژان - کریستُف ( به فرانسوی: Jean - Christophe ) رمانی موزیکال اثر رومن رولان، نویسندهٔ فرانسوی است که در شمار مشهورترین آثار ادبی جهان است که بین سال های ۱۹۰۴ تا ۱۹۱۲ انتشار یافته است. [ ۱] ژان کریستف در ایران یکی با ترجمهٔ علی اصغر خبره زاده در چهار جلد، [ ۲] و دیگری ترجمه محمود اعتمادزاده ( م. ا. به آذین ) در ده جلد به شرح زیر منتشر شده است:[ ۳]
• سپیده دم ( ۱۹۰۴ )
• بامداد ( ۱۹۰۴ )
• نوجوانی ( ۱۹۰۴ )
• طغیان ( ۱۹۰۵ )
• بازار ( ۱۹۰۸ )
• آنتوانت ( ۱۹۰۸ )
• در خانه ( ۱۹۰۸ )
• دوستان ( ۱۹۱۰ )
• بوته آتشین ( ۱۹۱۱ )
• روز نو ( ۱۹۱۲ )
داستان از به دنیا آمدن پسری به نام کریستف در خانوادهٔ کرافت آغاز می شود. پدر خانواده، ملیکور، مردی ویولنیست و دائم الخمر است و لوئیزا، مادر خانواده، و کریستف و برادران کوچکترش را آزار می دهد و کتک می زند. ابتدا پدربزرگ کریستف، ژان میشل، او را به پیانو، موسیقی و نوابغی چون یوهان سباستین باخ و بتهوون، علاقه مند می کند ام پدرش، به زور کتک او را مجبور به تمرین و نواختن پیانو می کند.
در جوانی کریستف منتقد موسیقی و نوازنده و آهنگساز در شهر کوچکشان در آلمان می شود، اما چون به بت های ملی آلمان حمله می کند و وطن پرستی و تعصب بیجای ملت آلمان به دستاوردهای ناچیزشان را در هم می شکند، بدنام می شود، از دربار بیرون رانده می شود و در طی ماجراهایی به پاریس نقل مکان می کند و در آنجا با اولیویه ژانن، مردی اهل نوشتن و ادبیات، دوست و هم خانه می شود.
این کتاب شرح حال مفصلی از وقایع زندگی یک موسیقی دان است که در خلال آن به بازگویی عقاید فلسفی، اجتماعی، ادبی، سیاسی و… پرداخته می شود.
رومن رولان ذکر می کند نخستین جرقه هایی که برای نوشتن این کتاب در ذهن من ایجاد شد در بهار سال ۱۸۹۰ در رم بود و بیش از بیست سال از عمر مرا در بر می گیرد. آخرین کلمات آن در ژوئن ۱۹۱۲ نوشته شد اما او بیان می کند این اثر از این حدود هم دور تر می رود و افکار نوشتن این اثر از سال ۱۸۸۸ هنگامی که هنوز دانشجوی دانشسرای عالی پاریس بوده در ذهن او پیدا می شود. رومن رولان می گوید من تا پایان سال ۱۹۰۰ ژان کریستف را مانند زنی باردار درون خود داشتم و او جزیره آرامش من بود و من خود را تک و تنها از میان دریای دشمن خو به ساحل خود می رساندم؛ و در آنجا نیرو های خود را برای نبرد های آینده فراهم می آوردم. او می گوید مدت ها پیش از اقدام قطعی به نگارش این کتاب چهره های اصلی آن در ذهنم نقش بسته بود، به عنوان مثال: کریستف از سال ۱۸۹۰، گراتسیا از ۱۸۹۷ و آنای درخت آتشین به طور کامل در ۱۹۰۲ تصویر شده بود؛ الیویه و آنتوانت در ۱۹۰۱ - ۱۹۰۲؛ و مرگ کریستف در ۱۹۰۳. در نهایت در مارس ۱۹۰۳ چنین یادداشت کرد ( امروز، ۲۰ مارس ۱۹۰۳ به طور قطع نوشتن ژان کریستف را آغاز می کنم ) . پس از اتفاقات بسیار و پیوند هایی که به وجود می آیند و گسسته می شوند، و انسان هایی که از میان می روند و حزن و شادی کریستف و هماهنگی جفت بزرگوار مهر و کین در نهایت ژان کریستف از رود می گذرد و به جایی می رسد که خیلی دورتر از آن است که فریاد کسانی که بر جای مانده اند به او برسد. رومن رولان بخش وداع با ژان کریستف را در اکتبر سال ۱۹۱۲ می نویسد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف• سپیده دم ( ۱۹۰۴ )
• بامداد ( ۱۹۰۴ )
• نوجوانی ( ۱۹۰۴ )
• طغیان ( ۱۹۰۵ )
• بازار ( ۱۹۰۸ )
• آنتوانت ( ۱۹۰۸ )
• در خانه ( ۱۹۰۸ )
• دوستان ( ۱۹۱۰ )
• بوته آتشین ( ۱۹۱۱ )
• روز نو ( ۱۹۱۲ )
داستان از به دنیا آمدن پسری به نام کریستف در خانوادهٔ کرافت آغاز می شود. پدر خانواده، ملیکور، مردی ویولنیست و دائم الخمر است و لوئیزا، مادر خانواده، و کریستف و برادران کوچکترش را آزار می دهد و کتک می زند. ابتدا پدربزرگ کریستف، ژان میشل، او را به پیانو، موسیقی و نوابغی چون یوهان سباستین باخ و بتهوون، علاقه مند می کند ام پدرش، به زور کتک او را مجبور به تمرین و نواختن پیانو می کند.
در جوانی کریستف منتقد موسیقی و نوازنده و آهنگساز در شهر کوچکشان در آلمان می شود، اما چون به بت های ملی آلمان حمله می کند و وطن پرستی و تعصب بیجای ملت آلمان به دستاوردهای ناچیزشان را در هم می شکند، بدنام می شود، از دربار بیرون رانده می شود و در طی ماجراهایی به پاریس نقل مکان می کند و در آنجا با اولیویه ژانن، مردی اهل نوشتن و ادبیات، دوست و هم خانه می شود.
این کتاب شرح حال مفصلی از وقایع زندگی یک موسیقی دان است که در خلال آن به بازگویی عقاید فلسفی، اجتماعی، ادبی، سیاسی و… پرداخته می شود.
رومن رولان ذکر می کند نخستین جرقه هایی که برای نوشتن این کتاب در ذهن من ایجاد شد در بهار سال ۱۸۹۰ در رم بود و بیش از بیست سال از عمر مرا در بر می گیرد. آخرین کلمات آن در ژوئن ۱۹۱۲ نوشته شد اما او بیان می کند این اثر از این حدود هم دور تر می رود و افکار نوشتن این اثر از سال ۱۸۸۸ هنگامی که هنوز دانشجوی دانشسرای عالی پاریس بوده در ذهن او پیدا می شود. رومن رولان می گوید من تا پایان سال ۱۹۰۰ ژان کریستف را مانند زنی باردار درون خود داشتم و او جزیره آرامش من بود و من خود را تک و تنها از میان دریای دشمن خو به ساحل خود می رساندم؛ و در آنجا نیرو های خود را برای نبرد های آینده فراهم می آوردم. او می گوید مدت ها پیش از اقدام قطعی به نگارش این کتاب چهره های اصلی آن در ذهنم نقش بسته بود، به عنوان مثال: کریستف از سال ۱۸۹۰، گراتسیا از ۱۸۹۷ و آنای درخت آتشین به طور کامل در ۱۹۰۲ تصویر شده بود؛ الیویه و آنتوانت در ۱۹۰۱ - ۱۹۰۲؛ و مرگ کریستف در ۱۹۰۳. در نهایت در مارس ۱۹۰۳ چنین یادداشت کرد ( امروز، ۲۰ مارس ۱۹۰۳ به طور قطع نوشتن ژان کریستف را آغاز می کنم ) . پس از اتفاقات بسیار و پیوند هایی که به وجود می آیند و گسسته می شوند، و انسان هایی که از میان می روند و حزن و شادی کریستف و هماهنگی جفت بزرگوار مهر و کین در نهایت ژان کریستف از رود می گذرد و به جایی می رسد که خیلی دورتر از آن است که فریاد کسانی که بر جای مانده اند به او برسد. رومن رولان بخش وداع با ژان کریستف را در اکتبر سال ۱۹۱۲ می نویسد.
wiki: ژان کریستف