ژاغر


معنی انگلیسی:
craw

لغت نامه دهخدا

ژاغر. [ غ َ ] ( اِ ) چینه دان. به تازی آن را حوصله خوانند. کژار. چینه دان مرغ :
خورنداز آنچه بماند ز من ملوک زمین
تو از پلیدی و مردار پر کنی ژاغر.
عنصری ( خطاب باز سپید به زاغ ).
وگر مرغکی کوچک آید فراز
دهدش آب و چینه بروز دراز
چو از بس چنه پر شود ژاغرش
گرد زورمندی تن لاغرش.
اسدی.
از خون دلیران بدشت ، شیران
از نیزه او پر کنند ژاغر.
قطران.
از کشتگان هنوز طیور و سباع را
پر گوشت ژاغر است و پر از استخوان شکم.
معزی.
کبوتری است که بر چنگ و مخلب شاهین
براه دیده ز ژاغر برافکند ارزن.
ازرقی.
مرغ توام مرا پر فرمان ده و بپران
که الاّ سزای دانه تو ژاغری ندارم.
خاقانی.
از دل و رخسارشان خوردند چندان کرکسان
کز شبه منقار و از زرنیخ ژاغر ساختند.
خاقانی.
دائم از چینه های انعامش
پر بود مرغ آز را ژاغر.
لطیفی ( از شعوری ).

فرهنگ فارسی

زاغر، جاغر، گژار هم گویند، چینه دان مرغ، کیسهای که بین حلقوم ومعده مرغ است
( اسم ) حوصله چینه دان مرغ .

فرهنگ معین

(غَ ) (اِ. ) چینه دان مرغان .

فرهنگ عمید

کیسه ای که بین حلقوم و معدۀ مرغ است، چینه دان، گژار: از کشتگان هنوز طیور و سباع را / پرگوشت است ژاغر و پراستخوان شکم (معزی: ۴۳۶ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس