لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
{plicate, plaited} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی برگی که حاشیۀ آن مانند بادبزن تا خورده باشد
مترادف ها
راه راه، چین دار
چین دار، مجعد، فرفری، حاشیه دار، فردار
چین دار، چند لا
چین دار، پرچین، چین خورده
چین دار، تاخورده
چین دار، مجعد، فرفری، حاشیه دار، فردار
چین دار، بر چین و چروک، دارای رکه
پیشنهاد کاربران
شکن دار. [ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) چین دار. ( ناظم الاطباء ) . بانورد. نغاض . ( یادداشت مؤلف ) : مُقَدَّع ؛ چیز شکن دار. ( از منتهی الارب ) .