چین خوردن


مترادف چین خوردن: تا خوردن، چین افتادن، چروک شدن، چین برداشتن، شکنج گرفتن، چین دار شدن، پرچین شدن، شکنج یافتن، گسل زدایی

معنی انگلیسی:
gather

لغت نامه دهخدا

چین خوردن. [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) شکن گرفتن. ترنجیدن. شکن یافتن. چروک پیدا کردن. چنانکه رخسار و رو. لا و تا یافتن چنانکه در پارچه ؛این پارچه خوب چین نمیخورد. رجوع به ترنجیدن شود.

مترادف ها

shrivel (فعل)
خشک شدن، چروک شدن، چین خوردن

frounce (فعل)
چین خوردن

پیشنهاد کاربران

بپرس