چیله

لغت نامه دهخدا

چیله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) ریزه های هیمه. خاشاک. هیزم. هیزم ریزه. هیمه خرد. خرده های باریک و کوتاه هیزم. تریشه. تراشه ریز هیزم. فروزینه.چیزها که با آن آتش گیرانند. افروزه. ساقهای خشک گیاه و مانند آن که بعضی مرغان از آن لانه کنند. آنچه گنجشکان لانه ساختن را برند. آنچه فقرا سوختن را از هیمه و هیزم رایگان برچینند. ضرام. ( یادداشت مؤلف ).
- چیله جمع کردن ؛ گرد کردن چیله : گنجشکان برای لانه ساختن چیله جمع میکنند. ( یادداشت مؤلف ).

چیله. [ ل َ / ل ِ ] ( هندی ، اِ ) غلام و بنده و برده. ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

در لهج. قزوین بمعنی هلال .

گویش مازنی

/chile/ چوب نازک – خرده های هیزم

واژه نامه بختیاریکا

فاضلاب؛ آبرو

پیشنهاد کاربران

در کردی شماکی ارومیه اسمی دخترانه است البته قدیمی ، الان دیگه کمتر استفاده میشه
در ترکی هم چیله گجه سی داریم
در کردی نیز به همین معنی داریم شاخ و چیله و
یا چه خو چیله است
در روستاهای شهرستانهای مرودشت، خرامه، سروستان، داراب ، نی ریز در استان فارس به معنی خرده های ریز هیزم است.
به فردی هم که خیلی لاغر شده باشد می گویند؛ چقدر لاغر شدی ، شدی مثل چیله خشک.
یا طرف لاغر شده مثل سیفال.
...
[مشاهده متن کامل]

چک و چیله هم بکار میبرند به معنی تیکه های ریز و خرد هیزم و چوب و علفهای خشک گیاهان و بوته ها.
بعضا هم می گویند طرف لاغر شده مثله چک و چیله

حرف ل مفتوح.
به معنای شاخه های ریز خشک. . معمولا با واژه چوق - چوب - همراه می آمده است.
برای سوزاندن استفاده می شده است.

از واژه های متروک در برخی روستاهای فارس در منطقه شهر استخر باستانی.

بپرس