چیله
لغت نامه دهخدا
- چیله جمع کردن ؛ گرد کردن چیله : گنجشکان برای لانه ساختن چیله جمع میکنند. ( یادداشت مؤلف ).
چیله. [ ل َ / ل ِ ] ( هندی ، اِ ) غلام و بنده و برده. ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
در گویش بانشی به شاخه های کوچک درخت چیله می گویند.
در کردی شماکی ارومیه اسمی دخترانه است البته قدیمی ، الان دیگه کمتر استفاده میشه
در ترکی هم چیله گجه سی داریم
در کردی نیز به همین معنی داریم شاخ و چیله و
یا چه خو چیله است
یا چه خو چیله است
در روستاهای شهرستانهای مرودشت، خرامه، سروستان، داراب ، نی ریز در استان فارس به معنی خرده های ریز هیزم است.
به فردی هم که خیلی لاغر شده باشد می گویند؛ چقدر لاغر شدی ، شدی مثل چیله خشک.
یا طرف لاغر شده مثل سیفال.
... [مشاهده متن کامل]
چک و چیله هم بکار میبرند به معنی تیکه های ریز و خرد هیزم و چوب و علفهای خشک گیاهان و بوته ها.
بعضا هم می گویند طرف لاغر شده مثله چک و چیله
به فردی هم که خیلی لاغر شده باشد می گویند؛ چقدر لاغر شدی ، شدی مثل چیله خشک.
یا طرف لاغر شده مثل سیفال.
... [مشاهده متن کامل]
چک و چیله هم بکار میبرند به معنی تیکه های ریز و خرد هیزم و چوب و علفهای خشک گیاهان و بوته ها.
بعضا هم می گویند طرف لاغر شده مثله چک و چیله
حرف ل مفتوح.
به معنای شاخه های ریز خشک. . معمولا با واژه چوق - چوب - همراه می آمده است.
برای سوزاندن استفاده می شده است.
از واژه های متروک در برخی روستاهای فارس در منطقه شهر استخر باستانی.
به معنای شاخه های ریز خشک. . معمولا با واژه چوق - چوب - همراه می آمده است.
برای سوزاندن استفاده می شده است.
از واژه های متروک در برخی روستاهای فارس در منطقه شهر استخر باستانی.