واژه چی
معادل ابجد 13
تعداد حروف 2
تلفظ či
نقش دستوری ضمیر پرسشی
ترکیب ( ضمیر ) [عامیانه]
مختصات ( پس . نسبت و اتصاف . )
آواشناسی Ci
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
واژه چی از ریشه ی واژه ی فارسی چیدن است.
... [مشاهده متن کامل]
البته منبع. واژه های اوستا چنین چیزی رو گفت واژه چی از ریشه ی واژه چیدن است.
واژه چیدن
معادل ابجد 67
تعداد حروف 4
تلفظ čidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: čītan] ‹چدن، چیندن›
مختصات ( دَ ) [ په . ] ( مص م . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
منبع عکس نخست واژه های اوستا
منبع عکس دوم و ادامش فرهنگ فارسی عمید
البته با زهم می گویم واژه چی . ( ترکی ، پسوند ) در ترکی پسوند نسبت شغلی است و دارنده و متصدی معنی میدهد چون در آخر کلمه درآید به معنی �گر� و �کار� فارسی باشد و گویا همان است که ما در گوانجی و میانجی داریم و ترکان نیز از ما گرفته اند چه علاوه بر دو شاهد گوانجی و میانجی در زبان ارمنی نیز که شعبه ای از آریایی است این پسوند معمول است. ( یادداشت مؤلف ) . جی صورت دیگر چی است چنانکه شمس قیس همه جا آغاچی شاعر را آغجی مینویسد. ( یادداشت مؤلف ) . در ترکیبات ذیل این پسوند را توان دید: آخورچی. آفتابه چی. آقابله چی. ارابه چی. اردوبازارچی. انحصارچی. اوراق چی. ایلچی. باروت چی. باسمه چی. باشماقچی. باطریچی. باورچی ( آشپز ) . بستانچی. بیتکچی. پارسچی. پدرات چی ( پطرات چی ) . پرپین چی. پست چی. پلچی ( پلچی فروش ) . پوستچی. تفنگچی. تلفونچی. تلگرافچی. تماشاچی. توپ چی. توتونچی. جارچی. جل چی. جوراب چی. چاپچی. چاپانچی. چاپارچی. چراغچی ( مدیر چراغها، چراغچی باشی ) . چپرچی. چرچی. چرخ چی. چرک چی. چرمچی. چگرچی. چمانچی ( نمیدانم چمانچی را قدما استعمال میکرده اند یا پس از غلبه مغول پیدا شده است ) . ( یادداشت مؤلف ) . حجامت چی. حریرچی. حلقچی ( زلوبیا ) . خزانه چی. خرکچی ( خرکچی باشی ) . درشکه چی. دکچی. دکمه چی. دمبک چی. دواچی. راپرت چی. سرناچی. سفره چی. سورچی. سیورسات چی. شال چی. شانه چی. شکارچی. شلوغ چی. شمخال چی. شورچی ( سورجی ) ( کارگر مستخرج نمک است و در مائه ششم این کلمه متداول بوده و در المضاف الی بدایعالازمان احمدبن حامد کرمانی آمده است ) . ( یادداشت مؤلف ) . شیپورچی. طودق چی. طیاره چی. غرابیه چی. غره چی. فاتوره چی. نامچی. فتوره چی. قاپوچی. قاطرچی. قالپاق چی. قایق چی. قدکچی. قرق چی. قره چی. قلق چی. قندره چی. قورچی ( قورچی باشی ) . قورخانه چی. قوشچی. قولچی. قهوه چی. کافه چی. کالسکه چی. کتابچی. کتانچی. کرناچی. کشیک چی. گاری چی. گمرک چی. لدکاچی ( لتکه چی ) . ماخچی. ماشین چی. مشت و مال چی. مطبعه چی. معدن چی. مقاطعه چی. موزقان چی. موزیکال چی. موزیگانچی. مهمانخانه چی. نسق چی. نعلچی. نقاره چی. نقب چی. واگن چی. یاپونچی. یورت چی. رجوع به هریک از این ترکیبات درجای خود شود و اینک شواهدی برای برخی از این ترکیبات : بعضی بجهت آنکه وجه بروات هرچند صد اویماق ایلچی تحصیل آن را به ولایات می رفتند. ( تاریخ غازانی چ هرتفورد ص 336 ) . و بعضی بواسطه طمع و تصرفات نواب و بیتکچیان مسامس و. . . ( تاریخ غازانی 336 ) . اگر در حدود دیهی که خانه قوش و قوشچیان آنجا بودی از کاروانیان و خواجگان. . . ( تاریخ غازانی ص 342 ) . و امرا وقوشچی و پارسچی را فرمود تا. . . ( تاریخ غازانی ص 343 ) . اما تدارک حال قوشچیان که ملازم اند چنان فرمود. ( تاریخ غازانی ص 344 ) . و این زمان به نادر قوشچی یا پارسچی بیراهی میکند. ( تاریخ غازانی ص 345 ) . و جهت قوشچیان و غیر هم چهارپائی چند باید و. . . ( تاریخ غازانی ص 348 ) . و باورچیان و شرابداران و فراشان و اختاجیان هر یک چیزی از مأکول و مشروب و غیره میبردند. ( تاریخ غازانی ص 332 ) . و خزانچیان با هم کنگاج کرده میدادندو همچنین فراشان چون محافظت ایشان میکردند. ( تاریخ غازانی ص 332 ) . و نواب امراء قورچی بر سر آن. ( تاریخ غازانی ص 336 ) . در باب ایلچیان اول تدبیر چنان فرمودکه از هر صد و دویست ایلچی بیهوده عوان که. . . ( تاریخ غازانی ص 360 ) . و بهر وقت که ایلچی جهت مهمی یا مطالبه مالی و مایحتاجی بولایت آمدی. . . ( تاریخ غازانی ص 243 ) . چرخچیان ( از دو طرف ) بمیدان داری مشغول و صدای توپ و تفنگ عرصه میدان را فروگرفته. . . ( مجمل التواریخ گلستانه چ مدرس رضوی ص 25 ) . چرخچیان فریقین که در معرکه قتال بنوک سنان جانستان یکدیگر را از خانه زین جدا نموده. . . ( مجمل التواریخ گلستانه چ مدرس رضوی ص 25 ) . و کدخدایان قزوین را بسعایت امامقلی بیک نسقچی باشی از تیغ بیدریغ گذرانید. ( محافل المؤمنین از حاشیه مجمل التواریخ گلستانه چ مدرس رضوی ص 27 ) . از طرف خود عبدالعلی خان بنی عم خود را نایب و با هزار نفر تفنگچی پیاده و پانصد سوار در قلعه گذاشته و. . . . . . ( مجمل التواریخ گلستانه ص 26 ) . و سرکردگان دیگر به کرمانشاهان فرستاده که قلعه و توپخانه و امیرخان توپچی باشی را از روی صلح یا جنگ به دست آورده. . . ( مجمل التواریخ گلستانه ص 23 ) . امیرخان ولد یاربیکجان توپچی باشی عرب میش مست. . . ( مجمل التواریخ گلستانه ص 23 ) . نقب چیان را فرمود که بحفر نقب اشتغال نمایند. ( حبیب السیر چ تهران جزو 4 از ج 3 ص 353 س 5 ) . ابواب تعظیم و احترام بر روی ایلچیان آستان سپهر احتشام نمیگشاید. ( حبیب السیر ) . || به معنی �گار� است و صفتی که با آن ساخته شود بصیغه مبالغه زبان عربی نزدیک است ، مانند: هوچی ؛ کسی که هواندازد. آنکه کارش هو کردن است. چپوچی ؛ آنکه کارش غارت است و چپاول چی ؛ آنکه غارت کند. || مانند �چه � علامت تصغیر است و به تعبیر بهتر عوام در مواردی �چه � را چی تلفظ کنند: نخودچی. لحافچی. قباچی. چی. ( حرف ربط ) صورت قدیم حرف �چه � و به همان معانی حرف �چه � استعمال شود : عنان همت مخلوق اگر به دست قضاست
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
پس . نسبت و اتصاف . ) پسوندی است دال بر ورزندة کاری و شغلی و آن به کلمات ترکی : باشماق چی ( کفش گر ) یالان چی ( دروغگوی ، مقلد ) و غیرترکی : ارابه چی ، تماشاچی ، درشکه چی پیوندد.
منبع. فرهنگ معین
البته در کتاب یا منبع فرهنگ واژه های اوستا
واژه چی ریشه ی واژه اوستایی دارد.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه چی در لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین ترکی است.
ولی البته منبع. فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
گفته شده واژه چی از ریشه ی واژه چه است.
واژه چه ریشه شناسی 1
از فارسی میانه 𐭰𐭩 ( čē، �چه؛ زیرا� ) ، از پروتو - هندواروپایی *kʷis.
... [مشاهده متن کامل]
ریشه شناسی 2
واژه چک
معادل ابجد 23
تعداد حروف 2
تلفظ ček
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت )
مختصات ( چِ ) [ فر. مأخوذ از فارسی ] ( اِ. )
آواشناسی Cak
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های اوستا
چی در زبان لری وکردی به معنای ( , مثل ) ومانند است
در بیتی حماسی از میر نوروز دوبار کلمه چی به کار رفته است
چی پلنگ شرمو چی شیر کینه داری/
وقت دعوا دشمنیا نمی شماری/
ترجمه:
چون پلنگ شرم دار وچون شیر کینه توز هستی در زمان جنگ ومیدان دشمنانت را به حساب نمی اوری
واژه چی ریشه شناسی 1
از پارسی میانه . 𐭬𐭤 čē
“what, which” ) ریشه شناسی 2
از ترکی آذربایجانی - �i یا ترکی عثمانی ـجی ( - ci ) ، از ترکی اولیه * - či.
منابع ها.
فرهنگ واژه های اوستا
... [مشاهده متن کامل]
البته واژه چی درلغت نامه دهخدا
چی . ( ترکی ، پسوند ) در ترکی پسوند نسبت شغلی است و دارنده و متصدی معنی میدهد چون در آخر کلمه درآید به معنی �گر� و �کار� فارسی باشد و گویا همان است که ما در گوانجی و میانجی داریم و ترکان نیز از ما گرفته اند چه علاوه بر دو شاهد گوانجی و میانجی در زبان ارمنی نیز که شعبه ای از آریایی است این پسوند معمول است . ( یادداشت مؤلف ) . جی صورت دیگر چی است چنانکه شمس قیس همه جا آغاچی شاعر را آغجی مینویسد. ( یادداشت مؤلف ) . در ترکیبات ذیل این پسوند را توان دید: آخورچی . آفتابه چی . آقابله چی . ارابه چی . اردوبازارچی . انحصارچی . اوراق چی . ایلچی . باروت چی . باسمه چی . باشماقچی . باطریچی . باورچی ( آشپز ) . بستانچی . بیتکچی . پارسچی . پدرات چی ( پطرات چی ) . پرپین چی . پست چی . پلچی ( پلچی فروش ) . پوستچی . تفنگچی . تلفونچی . تلگرافچی . تماشاچی . توپ چی . توتونچی . جارچی . جل چی . جوراب چی . چاپچی . چاپانچی . چاپارچی . چراغچی ( مدیر چراغها، چراغچی باشی ) . چپرچی . چرچی . چرخ چی . چرک چی . چرمچی . چگرچی . چمانچی ( نمیدانم چمانچی را قدما استعمال میکرده اند یا پس از غلبه ٔ مغول پیدا شده است ) . ( یادداشت مؤلف ) . حجامت چی . حریرچی . حلقچی ( زلوبیا ) . خزانه چی . خرکچی ( خرکچی باشی ) . درشکه چی . دکچی . دکمه چی . دمبک چی . دواچی . راپرت چی . سرناچی . سفره چی . سورچی . سیورسات چی . شال چی . شانه چی . شکارچی . شلوغ چی . شمخال چی . شورچی ( سورجی ) ( کارگر مستخرج نمک است و در مائه ٔ ششم این کلمه متداول بوده و در المضاف الی بدایعالازمان احمدبن حامد کرمانی آمده است ) . ( یادداشت مؤلف ) . شیپورچی . طودق چی . طیاره چی . غرابیه چی . غره چی . فاتوره چی . نامچی . فتوره چی . قاپوچی . قاطرچی . قالپاق چی . قایق چی . قدکچی . قرق چی . قره چی . قلق چی . قندره چی . قورچی ( قورچی باشی ) . قورخانه چی . قوشچی . قولچی . قهوه چی . کافه چی . کالسکه چی . کتابچی . کتانچی . کرناچی . کشیک چی . گاری چی . گمرک چی . لدکاچی ( لتکه چی ) . ماخچی . ماشین چی . مشت و مال چی . مطبعه چی . معدن چی . مقاطعه چی . موزقان چی . موزیکال چی . موزیگانچی . مهمانخانه چی . نسق چی . نعلچی . نقاره چی . نقب چی . واگن چی . یاپونچی . یورت چی . رجوع به هریک از این ترکیبات درجای خود شود و اینک شواهدی برای برخی از این ترکیبات : بعضی بجهت آنکه وجه بروات هرچند صد اویماق ایلچی تحصیل آن را به ولایات می رفتند. ( تاریخ غازانی چ هرتفورد ص 336 ) . و بعضی بواسطه ٔ طمع و تصرفات نواب و بیتکچیان مسامس و. . . ( تاریخ غازانی 336 ) . اگر در حدود دیهی که خانه ٔ قوش و قوشچیان آنجا بودی از کاروانیان و خواجگان . . . ( تاریخ غازانی ص 342 ) . و امرا وقوشچی و پارسچی را فرمود تا. . . ( تاریخ غازانی ص 343 ) . اما تدارک حال قوشچیان که ملازم اند چنان فرمود. ( تاریخ غازانی ص 344 ) . و این زمان به نادر قوشچی یا پارسچی بیراهی میکند. ( تاریخ غازانی ص 345 ) . و جهت قوشچیان و غیر هم چهارپائی چند باید و. . . ( تاریخ غازانی ص 348 ) . و باورچیان و شرابداران و فراشان و اختاجیان هر یک چیزی از مأکول و مشروب و غیره میبردند. ( تاریخ غازانی ص 332 ) . و خزانچیان با هم کنگاج کرده میدادندو همچنین فراشان چون محافظت ایشان میکردند. ( تاریخ غازانی ص 332 ) . و نواب امراء قورچی بر سر آن . ( تاریخ غازانی ص 336 ) . در باب ایلچیان اول تدبیر چنان فرمودکه از هر صد و دویست ایلچی بیهوده عوان که . . . ( تاریخ غازانی ص 360 ) . و بهر وقت که ایلچی جهت مهمی یا مطالبه ٔ مالی و مایحتاجی بولایت آمدی . . . ( تاریخ غازانی ص 243 ) . چرخچیان ( از دو طرف ) بمیدان داری مشغول و صدای توپ و تفنگ عرصه ٔ میدان را فروگرفته . . . ( مجمل التواریخ گلستانه چ مدرس رضوی ص 25 ) . چرخچیان فریقین که در معرکه قتال بنوک سنان جانستان یکدیگر را از خانه زین جدا نموده . . . ( مجمل التواریخ گلستانه چ مدرس رضوی ص 25 ) . و کدخدایان قزوین را بسعایت امامقلی بیک نسقچی باشی از تیغ بیدریغ گذرانید. ( محافل المؤمنین از حاشیه ٔ مجمل التواریخ گلستانه چ مدرس رضوی ص 27 ) . از طرف خود عبدالعلی خان بنی عم خود را نایب و با هزار نفر تفنگچی پیاده و پانصد سوار در قلعه گذاشته و. . . . . . ( مجمل التواریخ گلستانه ص 26 ) . و سرکردگان دیگر به کرمانشاهان فرستاده که قلعه و توپخانه و امیرخان توپچی باشی را از روی صلح یا جنگ به دست آورده . . . ( مجمل التواریخ گلستانه ص 23 ) . امیرخان ولد یاربیکجان توپچی باشی عرب میش مست . . . ( مجمل التواریخ گلستانه ص 23 ) . نقب چیان را فرمود که بحفر نقب اشتغال نمایند. ( حبیب السیر چ تهران جزو 4 از ج 3 ص 353 س 5 ) . ابواب تعظیم و احترام بر روی ایلچیان آستان سپهر احتشام نمیگشاید. ( حبیب السیر ) . || به معنی �گار� است و صفتی که با آن ساخته شود بصیغه ٔ مبالغه ٔ زبان عربی نزدیک است ، مانند: هوچی ؛ کسی که هواندازد. آنکه کارش هو کردن است . چپوچی ؛ آنکه کارش غارت است و چپاول چی ؛ آنکه غارت کند. || مانند �چه � علامت تصغیر است و به تعبیر بهتر عوام در مواردی �چه � را چی تلفظ کنند: نخودچی . لحافچی . قباچی .
What's that?
What did you say? Could you repeat yourself? Sometimes used to express disbelief or incredulity.
I did not hear or understand what you just said, could you repeat that?
واژه چی
معادل ابجد 13
تعداد حروف 2
تلفظ či
نقش دستوری ضمیر پرسشی
ترکیب ( ضمیر ) [عامیانه][[اوستایی]]
مختصات ( پس . نسبت و اتصاف . )
آواشناسی Ci
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع علم اشتقاق لغات
... [مشاهده متن کامل]
https://en. m. wiktionary. org/wiki/چی
بالا به اشتباه لغت نامه دهخدا به عنوان منبع زدم
چی. ( ترکی ، پسوند ) در ترکی پسوند نسبت شغلی است و دارنده و متصدی معنی میدهد چون در آخر کلمه درآید به معنی �گر� و �کار� فارسی باشد و گویا همان است که ما در گوانجی و میانجی داریم و ترکان نیز از ما گرفته اند چه علاوه بر دو شاهد گوانجی و میانجی در زبان ارمنی نیز که شعبه ای از آریایی است این پسوند معمول است. ( یادداشت مؤلف ) . جی صورت دیگر چی است چنانکه شمس قیس همه جا آغاچی شاعر را آغجی مینویسد. ( یادداشت مؤلف ) . در ترکیبات ذیل این پسوند را توان دید: آخورچی. آفتابه چی. آقابله چی. ارابه چی. اردوبازارچی. انحصارچی. اوراق چی. ایلچی. باروت چی. باسمه چی. باشماقچی. باطریچی. باورچی ( آشپز ) . بستانچی. بیتکچی. پارسچی. پدرات چی ( پطرات چی ) . پرپین چی. پست چی. پلچی ( پلچی فروش ) . پوستچی. تفنگچی. تلفونچی. تلگرافچی. تماشاچی. توپ چی. توتونچی. جارچی. جل چی. جوراب چی. چاپچی. چاپانچی. چاپارچی. چراغچی ( مدیر چراغها، چراغچی باشی ) . چپرچی. چرچی. چرخ چی. چرک چی. چرمچی. چگرچی. چمانچی ( نمیدانم چمانچی را قدما استعمال میکرده اند یا پس از غلبه مغول پیدا شده است ) . ( یادداشت مؤلف ) . حجامت چی. حریرچی. حلقچی ( زلوبیا ) . خزانه چی. خرکچی ( خرکچی باشی ) . درشکه چی. دکچی. دکمه چی. دمبک چی. دواچی. راپرت چی. سرناچی. سفره چی. سورچی. سیورسات چی. شال چی. شانه چی. شکارچی. شلوغ چی. شمخال چی. شورچی ( سورجی ) ( کارگر مستخرج نمک است و در مائه ششم این کلمه متداول بوده و در المضاف الی بدایعالازمان احمدبن حامد کرمانی آمده است ) . ( یادداشت مؤلف ) . شیپورچی. طودق چی. طیاره چی. غرابیه چی. غره چی. فاتوره چی. نامچی. فتوره چی. قاپوچی. قاطرچی. قالپاق چی. قایق چی. قدکچی. قرق چی. قره چی. قلق چی. قندره چی. قورچی ( قورچی باشی ) . قورخانه چی. قوشچی. قولچی. قهوه چی. کافه چی. کالسکه چی. کتابچی. کتانچی. کرناچی. کشیک چی. گاری چی. گمرک چی. لدکاچی ( لتکه چی ) . ماخچی. ماشین چی. مشت و مال چی. مطبعه چی. معدن چی. مقاطعه چی. موزقان چی. موزیکال چی. موزیگانچی. مهمانخانه چی. نسق چی. نعلچی. نقاره چی. نقب چی. واگن چی. یاپونچی. یورت چی. رجوع به هریک از این ترکیبات درجای خود شود و اینک شواهدی برای برخی از این ترکیبات : بعضی بجهت آنکه وجه بروات هرچند صد اویماق ایلچی تحصیل آن را به ولایات می رفتند. ( تاریخ غازانی چ هرتفورد ص 336 ) . و بعضی بواسطه طمع و تصرفات نواب و بیتکچیان مسامس و. . . ( تاریخ غازانی 336 ) . اگر در حدود دیهی که خانه قوش و قوشچیان آنجا بودی از کاروانیان و خواجگان. . . ( تاریخ غازانی ص 342 ) . و امرا وقوشچی و پارسچی را فرمود تا. . . ( تاریخ غازانی ص 343 ) . اما تدارک حال قوشچیان که ملازم اند چنان فرمود. ( تاریخ غازانی ص 344 ) . و این زمان به نادر قوشچی یا پارسچی بیراهی میکند. ( تاریخ غازانی ص 345 ) . و جهت قوشچیان و غیر هم چهارپائی چند باید و. . . ( تاریخ غازانی ص 348 ) . و باورچیان و شرابداران و فراشان و اختاجیان هر یک چیزی از مأکول و مشروب و غیره میبردند. ( تاریخ غازانی ص 332 ) . و خزانچیان با هم کنگاج کرده میدادندو همچنین فراشان چون محافظت ایشان میکردند. ( تاریخ غازانی ص 332 ) . و نواب امراء قورچی بر سر آن. ( تاریخ غازانی ص 336 ) . در باب ایلچیان اول تدبیر چنان فرمودکه از هر صد و دویست ایلچی بیهوده عوان که. . . ( تاریخ غازانی ص 360 ) . و بهر وقت که ایلچی جهت مهمی یا مطالبه مالی و مایحتاجی بولایت آمدی. . . ( تاریخ غازانی ص 243 ) . چرخچیان ( از دو طرف ) بمیدان داری مشغول و صدای توپ و تفنگ عرصه میدان را فروگرفته. . . ( مجمل التواریخ گلستانه چ مدرس رضوی ص 25 ) . چرخچیان فریقین که در معرکه قتال بنوک سنان جانستان یکدیگر را از خانه زین جدا نموده. . . ( مجمل التواریخ گلستانه چ مدرس رضوی ص 25 ) . و کدخدایان قزوین را بسعایت امامقلی بیک نسقچی باشی از تیغ بیدریغ گذرانید. ( محافل المؤمنین از حاشیه مجمل التواریخ گلستانه چ مدرس رضوی ص 27 ) . از طرف خود عبدالعلی خان بنی عم خود را نایب و با هزار نفر تفنگچی پیاده و پانصد سوار در قلعه گذاشته و. . . . . . ( مجمل التواریخ گلستانه ص 26 ) . و سرکردگان دیگر به کرمانشاهان فرستاده که قلعه و توپخانه و امیرخان توپچی باشی را از روی صلح یا جنگ به دست آورده. . . ( مجمل التواریخ گلستانه ص 23 ) . امیرخان ولد یاربیکجان توپچی باشی عرب میش مست. . . ( مجمل التواریخ گلستانه ص 23 ) . نقب چیان را فرمود که بحفر نقب اشتغال نمایند. ( حبیب السیر چ تهران جزو 4 از ج 3 ص 353 س 5 ) . ابواب تعظیم و احترام بر روی ایلچیان آستان سپهر احتشام نمیگشاید. ( حبیب السیر ) . || به معنی �گار� است و صفتی که با آن ساخته شود بصیغه مبالغه زبان عربی نزدیک است ، مانند: هوچی ؛ کسی که هواندازد. آنکه کارش هو کردن است. چپوچی ؛ آنکه کارش غارت است و چپاول چی ؛ آنکه غارت کند. || مانند �چه � علامت تصغیر است و به تعبیر بهتر عوام در مواردی �چه � را چی تلفظ کنند: نخودچی. لحافچی. قباچی.
... [مشاهده متن کامل]
بیشتر بخوانید . . .
بستن تبلیغات
yektanet - logo - typeپیشنهاد توسط
با اکانت 5 هزار دلاری ترید کن! فقط 60 دلار پرداخت کن!
معجزه آموزش زبان انگلیسی در ۸ ماه ( با حذف تفکر فارسی )
با اکانت 5 هزار دلاری ترید کن! فقط 60 دلار پرداخت کن!
با اکانت 5 هزار دلاری ترید کن! فقط 60 دلار پرداخت کن!
معجزه آموزش زبان انگلیسی در ۸ ماه ( با حذف تفکر فارسی )
معجزه آموزش زبان انگلیسی در ۸ ماه ( با حذف تفکر فارسی )
با اکانت 5 هزار دلاری ترید کن! فقط 60 دلار پرداخت کن!
معجزه آموزش زبان انگلیسی در ۸ ماه ( با حذف تفکر فارسی )
بستن تبلیغات
فرهنگ فارسی
پسوند آخرکلمات، به معنی دارنده، سازنده وکننده
پسوندیست دال بر ورزند. کاری و شغلی و آن بکلمات ترکی ( با شماقچی و کفشگر ) یالانچی ( دروغگوی مقلد ) و غیر ترکی ( ارابه چی تماشا چی درشکه چی ) پیوندد .
نام سلسل. دوازدهم سلاطین چین و آنان چهار تن بوده اند و نام پادشاه اول این سلسله گاودی بوده است .
فرهنگ معین
[ تر. ] ( پس . نسبت و اتصاف . ) پسوندی است دال بر ورزندة کاری و شغلی و آن به کلمات ترکی : باشماق چی ( کفش گر ) یالان چی ( دروغگوی ، مقلد ) و غیرترکی : ارابه چی ، تماشاچی ، درشکه چی پیوندد.
فرهنگ عمید
=چیز
=چه١
دارنده، کننده، سازنده ( در ترکیب با کلمۀ دیگر ) : تماشاچی، چاپچی، چراغچی، درشکه چی، سورچی، قاپوچی، باشماقچی.
گویش مازنی
/chi/ چیز – وسیله - گفتار – مطلب & چه؟ & چای
واژه نامه بختیاریکا
چیز؛ وسیله؛ مال؛ دارایی
مثل
چِن؛ مثل
دانشنامه عمومی
چی ( به چینی: 気 ) در فرهنگ سنتی چین و حوزه فرهنگی شرق آسیا، همچنین qi یا ch'i اعتقاد بر این است که نیروی حیاتی بخشی از هر موجود زنده است. این واژه در کره ای گی و در ژاپنی کی تلفظ می شود. چی معمولاً به انرژی حیاتی یا به سادگی به عنوان �انرژی� ترجمه می شود و ترجمه تحت اللفظی آن هَوا و نَفَس و بخار است. چی اصل اساسی در طب سنتی چینی و در هنرهای رزمی چینی است. تمرین تزکیه و متعادل کردن چی چی گونگ نامیده می شود.
معتقدان به چی آن را به عنوان یک نیروی حیاتی توصیف می کنند که جریان آن برای سلامتی باید بلامانع باشد. چی یک مفهوم شبه علمی و تأیید نشده است و با مفهوم انرژی مورد استفاده در علم ارتباطی ندارد ( انرژی خود یک مفهوم علمی متروک است ) . مورخ پزشکی در چین، پل یو. اونشولد، اضافه می کند که "هیچ مدرکی دال بر مفهوم "انرژی" - چه به معنای کاملاً فیزیکی و چه حتی به معنای محاوره ای تر - در هیچ کجای نظریه پزشکی چینی وجود ندارد.
عکس چی
wiki: چی
چی ( استاندارد شارژ القایی ) . چی ( به انگلیسی: Qi ) یک رابط استاندارد توسعه یافته توسط کنسرسیوم شارژ بی سیم ( به انگلیسی: Wireless Power Consortium ) برای انتقال قدرت الکتریکی القایی تا فواصل ۴ سانتی متر ( ۱٫۶ اینچ ) است. سیستم چی شامل یک پد انتقال قدرت و یک گیرنده سازگار در یک دستگاه قابل حمل است. برای استفاده از این سیستم، دستگاه تلفن همراه در بالای پد انتقال قدرت قرار می گیرد، که آن را از طریق القای الکترومغناطیسی شارژ می کند.
دستگاه های تلفن همراهی که از این استاندارد استفاده می کنند شامل ایسوز، اچ تی سی، هواوی، ال جی الکترونیکس، موتورولا موبیلیتی، نوکیا، سامسونگ و سونی است. کنسرسیوم شارژ بی سیم در سال ۲۰۰۸ تأسیس شد، و یک همکاری عضویت - آزاد از شرکت های آسیایی، اروپایی و آمریکایی در صنایع تولیدی مختلف است. هدف آن ها ایجاد یک استاندارد جهانی برای تکنولوژی شارژ القایی است.
در حال حاضر در برخی کافی شاپ ها و فرودگاه های کشور امریکا و انگلیس این سیستم نصب گردیده همچنین شرکت خودرو سازی لکسوس اعلام کرده این سیستم را در قسمت کنسول مرکزی مدل NX خود از سال 2015 ارائه خواهد کرد.
wiki: چی ( استاندارد شارژ القایی )
چی؟ ( فیلم ) . چی؟ ( انگلیسی: What? ) فیلمی به کارگردانی رومن پولانسکی است که در سال ۱۹۷۲ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به مارچلو ماسترویانی، هیو گریفیت و دیتر هالروردن اشاره کرد.
عکس چی؟ ( فیلم )
wiki: چی؟ ( فیلم )
گزارش تخلف یا اشتباه در معنی
پیشنهاد کاربران
ترتیب: قدیمیجدیدرای موافقرای مخالف
زائری٠٠:٠٠ - ١٣٩٦/٠٩/٢٨یک پسوند به معنای کوچک مثلا اطاقچی یعنی اطاق کوچک ( واژه امیران اردستان )
گزارش10 | 12
علی قره داغلی٢١:٤٢ - ١٣٩٧/١٠/١٣به معنی کوچکتر مثل نخودچی یعنی نخود کوچکتر از نخود معمولی که از بوداده آن به عنوان یک آجیل با کشمش استفاده می شده و می شود
گزارش9 | 12
علی قره داغلی٢١:٤٧ - ١٣٩٧/١٠/١٣پسوندی در ترکی که برای اشخاص مشغول در یک حرفه استفاده می شود و گاهی هم معنی پسوند گر و کار در فارسی است و گاهی به معنی خواه مثلا در قانچی به معنی کسی که همیشه سر و کارش با خون و خونریزی است و معنی صریح آن خونخواه است مانند لثارات در عربی
گزارش16 | 11
سیدحسین اخوان بهابادی٢٠:٣٨ - ١٣٩٨/٠٧/٢١چی در موارد زیر به کار می رود :
1. کلمه ای برای نشان دادن تعجب در مقابل گوینده
2. کلمه ای برای درخواست تکرار جمله گوینده
3. چی به معنای چه چیزی
کلمه ی چی در گویش شهرستان بهاباد چی شی /chi shi/تلفظ می شود.
گزارش11 | 5
m٠٣:٢٩ - ١٤٠٠/٠٣/٣١مدرسان شریف : ) ) )
گزارش6 | 8
شادی شریفیان مهد١٤:٥١ - ١٤٠٠/٠٤/٢٦در کتاب های فارسی مائه هفتم و هشتم
میان دال و ذال تفاوت می گذاشتند و ( پ ) و ( چ ) یکسان، و ( که ) و ( چه ) را ( کی ) و ( چی ) مینوشتند.
برگرفته از کتاب کلیات سعدی 💝
به تصحیح:محمدعلی فروغی💝
گزارش41 | 4
. . . ١٧:٢٦ - ١٤٠٠/١٠/١١به معنای چی هست
Vatardoing به معنی چیکار میکنی هست
گزارش1 | 5
مهران١١:٠٧ - ١٤٠٠/١١/٠٣[ تر. ] ( پس . نسبت و اتصاف . ) پسوندی است دال بر ورزندة کاری و شغلی و آن به کلمات ترکی : باشماق چی ( کفش گر ) یالان چی ( دروغگوی ، مقلد ) و غیرترکی : ارابه چی ، تماشاچی ، درشکه چی پیوندد.
گزارش10 | 4
اورهان٢٠:٤٨ - ١٤٠٠/١٢/٢٢ایلخچی و قاپوچی
یا مثلا در تورکی میگن آلدامچی لیق یاپما یعنی گول زدن
یا مثلا میگیم دوردانچی لیق یعنی واقعی
قرومساق چی لیق یعنی قرومساقی کردن که خود لغت تورکی هست
گزارش9 | 5
فرتاش١٥:٣٧ - ١٤٠١/٠٢/١٨ ( چی ) یک پسوندِ اوستایی است.
گزارش13 | 5
داود١١:٥٠ - ١٤٠١/٠٣/١٣چی در کوردی به معنی مکان هست . .
گزارش1 | 0
وکیلی حسنوند١٩:٠٠ - ١٤٠١/٠٣/٢٩چی در زبان لکی به معنی رفت است
چی= رفت
چه ن= رفتند
چه م= رفتم
گزارش2 | 0
مرتضی١٠:٢٥ - ١٤٠١/٠٤/٠٨مخفف چیز است یعنی جسم یا حالتی یا موضوعی و امثالهم
گزارش1 | 0
سنتروک١٢:٤٢ - ١٤٠١/٠٦/١٤این یک پسوند انجام دهنده مغولی است که در دوره قاجاریان وارد پارسی شده هر چند در دری و تاجیکی کاربردی ندارد
برابر این پسوند "ور" و "گر" میشود
مانند
راهور
پژوهشگر
بینشگر
دادور ( قاظی )
حال چند واژه پارسی که با این پسوند زشت آمیغ شدند
پشم چی=پشمگر یا پشمور
کشک چی=کشک گر یا کشک ور
توپچی=توپ گر یا توپ ور
گزارش3 | 7
پاسخ به سنتروک٢٣:٢١ - ١٤٠١/٠٧/٢٤بزرگوار اولا مغولی نه ترکی دوما هر زبان زیبایی خودشو داره شما فارس های نژاد پرست که از روز به دنیا اومدن نژاد پرستین دارین از شدت فشار به ترک ها میگین مغول و مثل الان زبان یه ملت آدمو زشت تعریف میکنین. همه یه مخلوق هستیم سعی کن از اون چیزی که خلق شدی دور نشی.
گزارش2 | 7
چیدا٢١:٠٦ - ١٤٠١/٠٧/٢٨چی در گویش لری و بختیاری به معنای چون، بسان و مانند است. همانند چی دا، چی ماه و درچیدا و . . . بیشتر در توصیف شاعرانه بیان میشود.
گزارش1 | 1
محمد١٧:٢٨ - ١٤٠١/٠٩/١٨باید بگم که چی دو نوع است.
۱ - چی پسوند، مانند: نخودچی، به معنی نخود کوچک
۲ - چی سئوالی، مانند: چی؟ چی چی؟، چی شی؟ ، چی شده، چی و چطور؟ و. . .
این دوتا باهم فرق میکنن.
چی سئوالی ، یک واژه آریایی است.
گزارش1 | 2
کیان١٨:٠٩ - ١٤٠١/٠٩/١٨در ابتدا باید بگویم که ( چی یا جی ) در زبان چینی بسیار پر کاربرد است.
- چی یک نوع انرژی درون بدن است به باور چینیها
- چی پیشوند یا پسوند یا نام پرکاربرد چینی همانند:چی لیانگ ( جی لیانگ ) ، پوچی لیانگ و. . .
و چی در زبان مغولی و ترکی به عنوان پسوند وجود دارد.
البته روی ریشه این واژه ( چی ) باید تحقیقات بیشتر صورت بگیرد که از کدام زبان ریشه دارد و یا الهام گرفته از چه زبانی است.
چی پسوند چندین معنی دارد.
مثال ( مانند ) که مینویسم نخود است.
( معنی یکم )
نخودچی : به معنی نخود کوچک است که این واژه میتونه ( چه ) که یک واژه و پسوند آریایی ( پارسی ) است به خود بگیرد و بشود، نخودچه
( معنی دوم )
نخودچی: به معنی نخودکار در پارسی است، کسی که کارش کاشت و کشت یا کاشت، داشت، برداشت نخود است.
( معنی سوم )
نخودچی: کسی که نخود فروش است ، به پارسی نخودفروش یا فروشنده نخود.
گزارش3 | 0
آرشNK١٨:٤٧ - ١٤٠٢/٠٥/٢٢واژه چی
معادل ابجد 13
تعداد حروف 2
تلفظ či
نقش دستوری ضمیر پرسشی
ترکیب ( ضمیر ) [عامیانه][[اوستایی]]
مختصات ( پس . نسبت و اتصاف . )
آواشناسی Ci
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
گزارش1 | 0
مشاهده پیشنهاد های امروز
معنی یا پیشنهاد شما
نام شما
معنی یا پیشنهاد شما
افزودن عکس و لینک
پراپی پشتیبان مالی تریدر های موفق فارکس!
تبلیغ
پراپی پشتیبان مالی تریدر های موفق فارکس!
مشاهده
yn - ad
بستن تبلیغات
واژه چی
معادل ابجد 13
تعداد حروف 2
تلفظ či
نقش دستوری ضمیر پرسشی
ترکیب ( ضمیر ) [عامیانه][[اوستایی]]
مختصات ( پس . نسبت و اتصاف . )
آواشناسی Ci
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
در ابتدا باید بگویم که ( چی یا جی ) در زبان چینی بسیار پر کاربرد است.
- چی یک نوع انرژی درون بدن است به باور چینیها
- چی پیشوند یا پسوند یا نام پرکاربرد چینی همانند:چی لیانگ ( جی لیانگ ) ، پوچی لیانگ و. . .
... [مشاهده متن کامل]
و چی در زبان مغولی و ترکی به عنوان پسوند وجود دارد.
البته روی ریشه این واژه ( چی ) باید تحقیقات بیشتر صورت بگیرد که از کدام زبان ریشه دارد و یا الهام گرفته از چه زبانی است.
چی پسوند چندین معنی دارد.
مثال ( مانند ) که مینویسم نخود است.
( معنی یکم )
نخودچی : به معنی نخود کوچک است که این واژه میتونه ( چه ) که یک واژه و پسوند آریایی ( پارسی ) است به خود بگیرد و بشود، نخودچه
( معنی دوم )
نخودچی: به معنی نخودکار در پارسی است، کسی که کارش کاشت و کشت یا کاشت، داشت، برداشت نخود است.
( معنی سوم )
نخودچی: کسی که نخود فروش است ، به پارسی نخودفروش یا فروشنده نخود.
باید بگم که چی دو نوع است.
۱ - چی پسوند، مانند: نخودچی، به معنی نخود کوچک
۲ - چی سئوالی، مانند: چی؟ چی چی؟، چی شی؟ ، چی شده، چی و چطور؟ و. . .
این دوتا باهم فرق میکنن.
چی سئوالی ، یک واژه آریایی است.
چی در گویش لری و بختیاری به معنای چون، بسان و مانند است. همانند چی دا، چی ماه و درچیدا و . . . بیشتر در توصیف شاعرانه بیان میشود.
بزرگوار اولا مغولی نه ترکی دوما هر زبان زیبایی خودشو داره شما فارس های نژاد پرست که از روز به دنیا اومدن نژاد پرستین دارین از شدت فشار به ترک ها میگین مغول و مثل الان زبان یه ملت آدمو زشت تعریف میکنین. همه یه مخلوق هستیم سعی کن از اون چیزی که خلق شدی دور نشی.
این یک پسوند انجام دهنده مغولی است که در دوره قاجاریان وارد پارسی شده هر چند در دری و تاجیکی کاربردی ندارد
برابر این پسوند "ور" و "گر" میشود
مانند
راهور
پژوهشگر
بینشگر
دادور ( قاظی )
... [مشاهده متن کامل]
حال چند واژه پارسی که با این پسوند زشت آمیغ شدند
پشم چی=پشمگر یا پشمور
کشک چی=کشک گر یا کشک ور
توپچی=توپ گر یا توپ ور
مخفف چیز است یعنی جسم یا حالتی یا موضوعی و امثالهم
چی در زبان لکی به معنی رفت است
چی= رفت
چه ن= رفتند
چه م= رفتم
چی در کوردی به معنی مکان هست . .
( چی ) یک پسوندِ اوستایی است.
ایلخچی و قاپوچی
یا مثلا در تورکی میگن آلدامچی لیق یاپما یعنی گول زدن
یا مثلا میگیم دوردانچی لیق یعنی واقعی
قرومساق چی لیق یعنی قرومساقی کردن که خود لغت تورکی هست
[ تر. ] ( پس . نسبت و اتصاف . ) پسوندی است دال بر ورزندة کاری و شغلی و آن به کلمات ترکی : باشماق چی ( کفش گر ) یالان چی ( دروغگوی ، مقلد ) و غیرترکی : ارابه چی ، تماشاچی ، درشکه چی پیوندد.
به معنای چی هست
Vatardoing به معنی چیکار میکنی هست
در کتاب های فارسی مائه هفتم و هشتم
میان دال و ذال تفاوت می گذاشتند و ( پ ) و ( چ ) یکسان، و ( که ) و ( چه ) را ( کی ) و ( چی ) مینوشتند.
برگرفته از کتاب کلیات سعدی 💝
به تصحیح:محمدعلی فروغی💝
مدرسان شریف : ) ) )
چی در موارد زیر به کار می رود :
1. کلمه ای برای نشان دادن تعجب در مقابل گوینده
2. کلمه ای برای درخواست تکرار جمله گوینده
3. چی به معنای چه چیزی
کلمه ی چی در گویش شهرستان بهاباد چی شی /chi shi/تلفظ می شود.
پسوندی در ترکی که برای اشخاص مشغول در یک حرفه استفاده می شود و گاهی هم معنی پسوند گر و کار در فارسی است و گاهی به معنی خواه مثلا در قانچی به معنی کسی که همیشه سر و کارش با خون و خونریزی است و معنی صریح آن خونخواه است مانند لثارات در عربی
به معنی کوچکتر مثل نخودچی یعنی نخود کوچکتر از نخود معمولی که از بوداده آن به عنوان یک آجیل با کشمش استفاده می شده و می شود
یک پسوند به معنای کوچک مثلا اطاقچی یعنی اطاق کوچک ( واژه امیران اردستان )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)