چگندر. [ چ ُ گ ُ دَ ] ( اِ ) بمعنی چغندر باشد. ( برهان ) ( از جهانگیری ). همان چغندر است. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). مرادف چغندر. ( رشیدی ). چغندر. ( ناظم الاطباء ). چندر و چقندر : حسن را گفت که بدکان آن مرد شو چندانکه شلغم و چگندر است بخر و بیار. ( اسرارالتوحید چ بهمنیار ص 65 ). رجوع به چغندر و چقندر و چندر شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) گیاهی است از تیر. اسفناجیان و یکی از گونه های گیاه پازی میباشد و دارای انواع متعدد است . چغندر معمولی گیاهی است دو ساله در سال اول مواد غذایی را در ریش. ستبرش اندوخته میکند و در سال دوم گل و بذر میدهد . چغندر معمولی در حدود ۲ تا ۶ مواد قندی دارد پنجر پنجار . یا چغندر قند . گونه ای از چغندر که برای استفاده از قند ذخیره شده در ریشه اش کشت میشود و در کارخانه های قند سازی قند آنرا استخراج میکنند . به معنی چغندر باشد . مرادف چغندر