چکیده تو ز مغز یلان کنداعلام
حسام تو ز سر دشمنان دهد پیغام.
شمس دهستانی ( از انجمن آرا ).
چکیده. [ چ َ / چ ِ دَ ] ( ن مف )هر نوع مایع به قطرات فروریخته شده. آب یا خون یا هرمایع دیگر که قطره قطره از جایی یا برجایی ریخته و افتاده باشد. رجوع به چکیدن شود. || مقطر وتقطیر شده و بیرون تراویده. ( ناظم الاطباء ). هر چیز که شیره و عصاره آن بوسیله جوشاندن یا بصورت دیگر از طریق تقطیر گرفته شود، چون چکیده کاسنی و چکیده شاهتره و بید و جز آن. مطلق عصاره و شیره هر چیز.
- چکیده جگر ؛ کنایه از خون جگر است. ( از آنندراج ) :
غذای جان و تنم از چکیده جگر آمد
هرآنچه کاستم از خویش هم بخویش فزودم.
حاتم مشهدی ( از آنندراج )
- چکیده خفقان ؛ کنایه از ناله دردآمیز و این استعاره است نه لفظ مقرری. ( از آنندراج ) : مده به نغمه ما گوش خاطر ای مطرب
چکیده خفقان قابل شنیدن نیست.
طالب آملی ( از آنندراج ).
- چکیده مژه ؛ کنایه از اشک. ( از آنندراج ) : به روزگار غمت لحظه لحظه گردون را
چکیده مژه ام نائب نجوم شود.
طالب آملی ( از آنندراج ).
|| ماست و پنیر و نظایر آن که آبش به وسایل مختلف گرفته شده باشد: چنانکه ماست را در مشک یا در کیسه کنند و چون آب ماست به تدریج کاسته شود آن را ماست چکیده خوانند. نَثیثَة. ( منتهی الارب ). || به معنی زبده و نخبه و برگزیده چیزی یا کاری ، چنانکه گویند فلان کس چکیده علم یا ادب یا هنر است ، و نیزچکیده مطالب و چکیده اخبار در مورد خبر و مطلب ملخص و منتخب بکار برند.چکیده. [ چ ُدَ / دِ ] ( ن مف ) به معنی مکیده باشد که از مکیدن است. ( برهان ). به معنی مکیده که چشیده و چوسیده نیز گویند. ( از رشیدی ). به معنی مکیده که چشیده و چوشیده وجوشیده و چشیده نیز گویند. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). مکیده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به چکیدن شود.