چکش کاری

/CakkoSkAri/

لغت نامه دهخدا

چکش کاری. [ چ َک ْ ک ُ ] ( حامص مرکب ) چکش زدن فلزات را. کوبیدن و صاف کردن زر یا مس یا آهن و جز اینها. چکش زنی فلزات : نقره صاف را تاب داده چندان چکش کاری کنند که بوی سرب نماند. ( آیین اکبری از آنندراج ذیل لغت چکش ). و رجوع به چکش و چکش زدن شود.

فرهنگ فارسی

عمل چکش زدن فلزات .

فرهنگ عمید

عمل چکش زدن به فلزات، کوبیدن و صاف کردن فلزات با چکش.

پیشنهاد کاربران

چکش کاری[ اصطلاح کفاشی]: بعد از سوار کاری با استفاده از چکش یا مشته روی چرم می زنند تا بهتر بچسبند و از هم جدا نشوند و موقع چرخکاری راحتتر چرخ شود.

بپرس